یارسان مدیا
2020.12.09
زانیار سهرابی و سید اشکان حسینی “گوران”
میتوان گفت که سالهای قابل تاملی را طی کردیم، تا سیاست از شور و مبارزات به فعالیتهای مدنی و در بهترین حالت فعالیتهای حقوقبشری با انضمام ارکان تعیین شده در قطع نامههای سازمان ملل رسیدهایم.
مسائل بسیاری میتواند به عنوان ریشه و عامل این تنزل بررسی شود و از شکل کلی به ریشهیابی عمیق و بنیادین برسد، که لازم و نیازمند نشانهشناسی، روانشناسی اجتماعی و قضایای تاریخی میباشد.
یکی از بزرگترین علل تغییر شکل و ساختار مبارزه میتواند رفتار دشمن در میدان نبرد باشد.
چه بسا قتل دهها هزار نفری مخالفان در دهه ۶۰، توسط جمهوری اسلامی و ایجاد رعب و وحشت یا دستآوردهای نظامی و معاملات سیاسی حکومت غاصبِ قالب با حکومتهای دیگر، یا فشار و معامله همان دولتهای دیگر برای تغییر رفتار مبارزاتی اپوزسیون میتواند اهرم اصلی این نوع حرکت باشد.
اما رفتارهای انسانی و اجتماعی ناشی از عوامل مختلف سیاستِ خودی نیز میتواند در چنین جنگی فرسایشی، خستگی قالب بر افکار و جسم را به یک آسایشطلب سیاسی مبدل سازد.
همانگونه که مشاهده میکنیم خزندگی مبارزه به فعالیتهای فضای مجازی و محدود شدن به سر و صدای رسانهای، که یکی از روشهای چپ اروپایی برای بُلد کردن قضایای مورد توجه خود و تلقین آن به جامعه بوده است؛ که این رسم خود را به فعالین ساکن و چه بسا تحصیل کرده در این فضا و زمان قالب کرده است.
هنگامی که چپ اروپایی پاسیفیسم را به عنوان پیشرفت تلقی میکند میتوان آنرا معیاری نامطلوب برای جغرافیاهای اجتماعی دیگر به صراحت دید.
اشاره شد که سکونت رسانه بدستان اروپانشین، خود میتواند به عنوان عاملی از انواع عوامل تغییر استراتژیک و تاکتیکهای کنونی اپوزسیون دانست.
دنیای نوین رسانهها و موج عظیم فضاهای اجتماعی که هر کدام موجب شده تا هر انسان برای خود و به تنهایی، یک نهاد انتشاراتی و چاپخانهای مستقل داشته باشد.
این نهاد انتشاراتی از جنبههای مختلف تغییرهای ساختارهای کلان و حتی بیسابقهای داشت. به گفته تاریخشناسان و جامعهشناسان این پدیده موجب تحولی شد که نه تنها در طول تاریخ حیات، بلکه در پانصد سال گذشته نیز بیسابقه بوده است؛ که دگرگونیهایی که دنیای امروز شاهد آن هستیم، در این برهه کوتاه (در سطح کلی تاریخ زیست جانداران) پایهگذاری شده است.
بصورت کلی میتوان تیتر وار به چند ویژگی این فضای جدید اشاره کرد، که کتابها و بینهایت شرح و تفسیر را میتوان در دسته هر کدام از آنها قرار داد.
از جمله:
-تغییر جنگ گرم و سرد.
-تغییر در نظام کسب و کار.(نظام سرمایهداری)
-تغییر در نظام چاپ و نشر (شنیداری و دیداری).
– تغییر نحوه نظامهای مدیریتی (دولتها و سیستمهای اداری).
– منحرف کردن عموم مردم، جوامع و سودجویی از سوی نهادهای حکومتی فاسد. همچنین در موازی با آن شکلگیری نهادهایی در جهت آگاهیرسانی به مردم، و نقش افشاکننده آن نهادهای فاسد.
-جهانی که قدیم به وسیله چاپار ماهها و سالها طول میکشید تا متن یا خبری گفتاری یا نوشتاری از نقطهای به نقطهی دیگر آن برسد، تبدیل شد به دهکدهای که آنی و ثانیهای این محتویات انتقال داده میشود.
-شکلگیری نهادهای حکومتی موازی با هم، (یکی با قدرت و دیگری بر قدرت).
-جنگ بر سر در قدرت ماندن از طرفی و از به زیر کشیدن نهاد قدرت در طرف دیگر جبههها.
که متاسفانه نهادهای قدرت حکومتی تا به امروز به دلایل مختلف پیروز و نهادهایی که خیرخواه مردم بوده تا حدودی بازنده بودهاند.
از جمله دلایل این ناگوار میتواند: داشتن نیروی مالی بسیار، که با این ابزار میتوانند وسایل گسترده برای نشر نامحدود و نیروی انسانی و تکنولوژی فراوان برای تولید محتوا و نشر آنان خریداری کنند و افکار عمومی را به سمتی بکشند که خود میخواهند.
از دلایل ضعف در طرف دیگر جبهه نیز میتوان به نکاتی اشاره کرد، از جمله: فاصلهی جغرافیایی، عدم حضور در کنار هم (نیروهای انسانی). در اختیار نداشتن توان مالی کافی. کمبود نیروی متخصص، که گاهاً نیروهایی از سایر تخصصها جایگزین متخصصان فن مذکور میشوند. همگن نشدن نیروهای سنتی با دنیای جدید. عدم جذب کافی و فقر در متصل شدن مبارزان داخل و خارج مرزها. عدم اتحاد کافی. حضور از زیر کار در روها و برهم زدن نظم تشکیلاتی. فعالیتهای پراکنده و گسسته از هم، و بسیاری موارد دیگر که باعث شده تا همچنان پیروز این بازی غمانگیز و خانمانسوز، حاکمان مستبد باشند. گرچه جبهه مردمی تا حدودی توانسته ایفای نقش کند، اما بنا به دلایل فوق و بسیاری از دلایل دیگر همچنان سنگینی ترازو برای حاکمان است.
-از دیگر ویژگیهای دنیای نوین اجتماعی و انتشاراتی که امکان چرخش به عکس داشته باشد، یعنی این بازی منفعتطلبان حکومتی را زیر و رو و بُرد را برای مبارزان به حاصل آورد این است: ماندگاری دادهها و مشاهده دیدگاه و نظرهای گذشته و تجدید نظر در آنها، همچنین سیرتکامل و دگرگونی نحوه مبارزاتی آنان است، تا نه کورمال کورمال، بلکه آگاهانه با چشم و گوش و اندیشه بازتر پیشروی کرد، که نهایتاً از یک زمانی به بعد باید جنبه فیزیکی و عملی به خود گیرد.
فاصلهای به اندازه چهار دهه و نزدیک به ۱۰ نسل دانشگاهی، عدم شناخت از خواست و نیاز جامعه را واضح و عیان میکند. محدودیت ارتباط به فضای مجازی درک سطح و عمق تفکری جامعه را گنگ ساخته و بدین ترتیب ادعاهایی همچون پیشروی و هدایت اجتماعی به دلیل تغییر توانایی، عدم اعتماد و توجه به اپوزسیون را در بین قشر روشنفکر و آگاه را بسیار پایین آورده است. تا جاییکه گفتمانهای متناقض این دو خود را هر چند وقت یکبار نشان میدهد.
عدم اعتماد، میتواند از درک واقعیتهای رفتاری اپوزسیون ناشی شود. به صورتی که جامعه با توجه به گفتمان رسانهای اپوزسیون معیار را بر صداقت و صراحت وی میگزارد. اما پس از حس و درک واقعیات بسیاری از اپوزسیون و سران احزاب، خود از حکومت جمهوری اسلامی رنگ رخسار باختهتر هستند. حس عدم اعتماد را به اندازه ریشه تاریخی در دل میپروراند.
عدم توانایی احزاب در جذب متواریان سیاسی به خصوص زندانیان سیاسی از ایران، ناتوانی در ایجاد گفتمان انگیزشی برای کادر، اعضا و مخاطبین.
قالب کردن فعالیتهای زرد و رفورمیستی، سطحی و در بهترین حالت مدنی (که خود جامعه آنرا پیش گرفته و به جلو میبرد) توسط احزاب، نامناسب بودن آن برای نسل کنونی را داد میزند.
عدم درک گفتمان و سطح بحث این دو به جایی رسیده تا جامعه بصورت مکرر تعصب و دگم بودن را به احزاب گوشزد کند و این یعنی: جاماندن از جوامعه به اصطلاح در حال توسعه و یا جوامع توسعه یافته.
همه این عوامل و نبود فعالیت در خور و مناسب که توانایی جذب افراد سیاسی، جوانانی که در کف خیابان دوشادوش عموم و نیز همواره در نظام بسته و زیر ذرهبین آموزشی/دانشگاهی، کوشنده مبارزاتی بودهاند، بخصوص ناتوانی در جذب متواریان و زندانیان سیاسی پیشین، باعث میشود به منفعل شدن و حل شدن در جوامع غربی و تحصیل در دستور کار شخص قرار گیرد، و این تحصیل کرده پس از سالها و طی عمر، دیگر شکل ذهنی مبارزاتی خود را تغییر داده است.
-تلاش برای درک و شناختی نو از جامعه.
-ساخت تشکیلاتی منحصر بفرد و غیر منفعتگرا.
-حذف فردگرایی در جریانات سیاسی.
-تایین خواسته و تغییرات آینده.
-استفاده و دعوت از نسلهای متنوع جوامع؛
میتواند فصلی نو در بهبود روابط اپوزسیون با جامعه را به ثمر رساند و در نهایت امید به تغییر ساختاری یعنی انقلاب را به همراه داشت.
از اینرو، برای تغییر و انقلاب در سطح کلان، از اساس گرفته تا ریزترین ساختارها، دیگر عمل با پشتوانهی شعار “مقاومت زندگی است” نه تنها جایز نیست، بلکه این دسته شعارها حتی لفظی غلط و گمراهکننده به شمار میآیند. بلکه برای سرنگونی سکان ستمگری و بیداد و به کرسی نشاندن عدالت اجتماعی، آزادی و مردمسالاری باید در میدان عمل گفت: “مبارزه زندگی است”.
به قلم:
زانیار سهرابی و سید اشکان حسینی
[wpforms id=”4110″ title=”true”]