ایران کشوری است که با اکثریت شیعه و دین رسمی کشور نیز شیعه است و در کنار دین شیعه ادیان و اقلیتهای زیادی در گوشه و کنار کشور زندگی میکنند.از جمله اقلیتهای مذهبی در ایران ،زرتشتی،کلیمی،مسیحی،آشوری،ارمنیکه این اقلیتها در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده اند ودر کنار آنها مذهب
سنی،حنفی،شافعی،مالکی،حنبلی و زیدی هم تا حدودی شناخته شده هستند اما در کنار این اقلیت های شناخته شده اقلیت های ناشناخته و غیر رسمی هم در کشور هستند از جمله بابیان،بهائیان،یارسان،مندائیان ایران،سیک های ایران،هندوها،بودائیان،ذکری ها،شیخیه،اسماعیلیه،بی دینان و برخی از گروهای صوفیه،اویسه،نوربخشیه،گنابادی،خاکساریه،اهل حق،قادریه،نقشبندیه و …. نزدیک به ۹۰ تا ۹۵ درصد از ایرانیان خود را مسلمان شیعه میدانند و ۱۰درصد مسلمانان سنی و ۳درصد هم پیروان ادیان دیگر هستند.بهائی ها بزرگترین جمعیت اقلیت مذهبی در ایران هستند که متاسفانه به رسمیت شناخته نمیشوند.در ایران افرادی که به جامعه مسیحیان و یا زرتشتیان پیواسته اند را دستگیر میکنندو در زمینه آداب و مناسک دینی شان محدودیت هایی را تحمیل میکنند. سخنان و عملکردهای مقامات جمهوری اسلامی فضائی ترسناک برای پیروان تقریبا همه مذاهب دینی غیر از شیعه ایجاد کرده اندو بخصوص برای بهائیان و دراویش،مسیحیان پروتستان،یهودیان و شیعیانی که مواضع حکومت را نمی پذیرند. بسیاری ازمسیحیان و بدائیان از بازداشت های خودسرانع و حبس های طولانی مدت و مصادره اموال خود گزارش داده اند آیا این در یک کشور که ادعای عدالت را داردقابل قبول است . رسانه های جمهوری اسلامی هم که تبلیغ منفی علیه اقلیت های مذهبی بخصوص بهائیانرا ادامه میدهد چه درغالب طنز و چه درغالب سریال و رسانه های دیداری و شنیداری آخر به چه جرمی نه مگر که این ها انسانند و حق انتخاب دارنند چرا نباید به اقلیت بهائی اجازه تحصیل دردانشگاه داده نشود و آنها به طور گسترده از دانشگاه اخراج میشوند این را کجای دین و شریعت نوشته اند که چنین رفتار شود پس انسانیت کجا رفته؟ چرا نباید یک اقلیت نتواند در شورای رهبری یا رهبر انتخاب شود؟ چرا نباید یک عضو اقلیت نتواند دسترسی داشته باشد به مناسب سیاسیو مدیریتی و قضائی در تمام سطوح آیا این نقض آشکار حقوق بشر نیست؟برای مثال در اصل ۱۱۵ قانون اساسی حق نامزد شدن صرفا برای افراد مذهبی و سیاسی قائل شده اند پس بقیه آحاد مردم چه نقشی دارن؟ ودر اصل ۱۲۱ قانون اساسی درباره سوگند رئیس جمهور بخصوص ان بخش که او پاسدار مذهب رسمی معرفی میگردد؟این سوال در ذهنمان بوجود می آید آیا نباید رییس جمهور پاسدار اقلیت باشد چرا آیا دولتمردان جوابی برای این سوال دارند؟ چرا نباید عضویت مجلس خبرگان رهبری و نمایندگی شورای اسلامی برای اقلیت های شناخته شده نیست مگر آنها در این کشور زندگی نمیکنند مگر انسان نیستند جواب این سوالات را کی میدهد؟ چرا باید مشاغل قضائی برای همه اقلیت های مذهبی منع حقوقی داشته باشدآن هم در قانون اساسی و لاز هم میپرسم چرا و به چه حقی؟ چرا باید اصل ۱۲۰ و اصل های دیگر قانون اساسی بجز اکثریت شیعه بقیه ادیان از حق برخورداری از پرستشگاه و برگزاری آیین مذهبی محروم باشند؟ چه کسی جوابگوی این همه ناحقی است؟ چرا نباید یک اقلیت بتواند آزادانه برای دینش تبلیغ کند؟ چرا باید یک حکومت دینی که ادعای انسانیت و عدالت دارد دست به تخریب اماکن مورد احترام بهائیت و برخی از مکانهای مورد احترام زرتشتیان و تخریب حسینیه دراویش در قم آن هم با آن طرز برخورد که بارها و بارها از تاویزیون پخش شد را بدهد؟ آیا آنهایی که که کارهای زشت و قبیح را انجام میدهند فردا اینان میخواهند الگو باشندعده ای متحجر و …. چرا نباید اهل تسنن در تهران یک مسجد داشته باشد شما بگوئید سردمداران عدالت وآزادی؟ در قانون ایران دو قانون برای اقلیت های مذهبی مسئله ساز است. اگر یکی از اعضای خانواده ای غیر مسلمان، مسلمان شود آن فرد میراث دار تمامی دارایی خانواده خواهد بود. دومین قانون این است که درصورتی که یک مسلمان یک غیر مسلمانی را به قتل برساند، آن مسلمان قصاص نخواهد شد. این قوانین ۷۰ سال است که در ایران اجرا می شود. آخر چرا نگر خون مسلمان از غیر مسلمان رنگین تر است؟ چرا باید در ایران اقلیت های دینی شهروند درجه دو به حساب بیاند این را کجای دنیا دیده اید بجز در یک کشور مسلمان؟ اگربخواهیم از سرکوب و آزارهای حکومت علیه سایر ادیان و اقلیت ها بنویسم شاید روزها و سالها وقت ببرد بر هیچ کس پنهان نیست که ظلمی که در ایران در حق اقلیت های غیر رسمی کشور روا میشود شاید از بیرون برایخواننده این مطلب یک مقاله ساده و تکراری باشد اما کاش میتوانستید ببینید که درون و روح و روان همین درصد کم اقلیت به چه روزی افتاده کاش میشد راه افتاد و از مشکلات آنها یک مستند ساخت کاش میشد قلبهای شکسته شان را بند زد،کاش میشد سفره دلهایشان را باز کرد شاید از این همه فشار تحقیر کمی خالی شوند،کاش میشد احترام نداشته را به آنها هدیه کرد،کاش میشد به فرزندانمان یاد بدهیم که حتی یک بت پرست هم افکارش قابل احترام است،کاش روزی بیاید که همه اقلیت ها بتوانند عقایدشان را توضیح دهند برای ذهنهای کنجکاو؟کاش و کاش و کاش هایی که هرگز عملی نمیشوند. من یک مسلمان نیستم من یک اقلیتم که نمیدانم چطور دردهایم را برای اکثریت چشم و گوش بسته بازگو کنم همان اکثریتی که نمیداند در درون من اقلیت چه میگذرد. من و امثال من به امید روزی نشسته ایم که خودمان هم نمیدانیم آن روز آیا می آید یا نمی آید . من و امثال من اقلیت چشم به آینده ای روشن داریم آینده ای که خیلی دور است. اما با وجود تمام مشکلات و سرکوب ها من اقلیت نمیخواهم دین و ایمانم را به اکثریتی بفروشم که خود در جهل و نادانی دست و پا میزند. میخواهم به فرزندانمان بگویم نا امید نشوید نگذارید شما را شکست دهند. روزی ما هم پیروز میشویم شاید آن روز خیلی دیر باشد اما میرسد . پس به امید آن روز