یارسانمدیا
07 مه 2024
ن: محمد فتاحی
در راه میانبر همیشگی به خانه مان و فکر روش های نوین انتقال اگاهی به هم رزمان جدیدم بودم که ارامش افکارم با دادهای دو غریبه که قرار بود تا سه روز اینده و عملا تا اخر عمر کابوس من باشند شکسته شد، داشتن مرا میبرند ولی نمیدانستم به کجا شاید تنها جایی بود که برای رسیدن به آن عجله چندانی نداشتم.
پیامشان که انتقال ترس بود را به خوبی دریافت کرده بودم میان احساس های ترکیبی وحشت و استرس حس سوم را خودم انتخاب کردم استقامت. ای کاش میدانستم کجا هستم تا دلم قرص میشد به پدر همیشه پشتیبانم که با چند تلفن و خواهش و تمنا به دادم خواهد رسید.
همچنان که کتک میخوردم و گهگاهی که دستم بالا میرفت برای جلوگیری از وارد شدن ضربه به سر و صورتم؛ داد میزد که دستت را بنداز که ناخداگاه به یاد اقای پیرخدری ناظم مدرسه دوران راهنمایی افتادم که بخاطر بازیگوشی بچگانه مرا تنبیه کرده بود،که ای کاش کمی بیشتر مرا تنبیه کرده بود که تمرین خوبی برای تحمل همچین روزگاری میبود و اگر میدانستم دقیقا به چه جرمی کتک میخورم شاید با قسم محکمی اندکی زمان برای خود میخریدم ببریدش در بسته شد.
در روز اول بازجویی در بین توهین و ترس افکنی های اقای بازجو که اشاره ای داشت به این که کیانوش اسا قهرمان تو نیست؛قطعات پازل ذهنم به کمک بازجو داشت بهم وصل میشد و از حسی ارزشی که راه را بی راهنما درست امده بودم قدرت مضاعف میگرفتم و بعدها همین مسعله باعث تحقیق من درباره قهرمانان من همچون کیانوش اسا و سینا نادری که شعله وجودشان با گلوله های دژخیمان جمهوری اسلامی به یکباره خاموش گشت و قهرمانانی دیگر همچون نیمکرد طاهری حسن رضوی و محمد قنبری شعله های اتش را به جان پذیرفتند اما توهین به اعتقاداتشان را نه.
بود که فهمیدم وقتی جانی از دست میرود به معنی واقعی مرگ و زندگی نیست بلکه به معنی جان بخشیدن به رویاهای های پنهان من و توست داشتن هویت،بدون دو بار فکر کردن هویت خود رابازگو کردن است شاید این تناسخ کامل تری باشد به گونه ای دگر همراه با انتقال افکار وعقاید.
پس از همبندی شدن با بعضی دوستان از احزاب کرد ناخداگاه متوجه شدم که ما راهی دشوارتر برای رسیدن به اهدافمان داریم چون مسعله ما یارستانی ها هم به رسمیت شناخته شدن قومیتی هم مذهبی هست درحالیکه بسیاری از احزاب فقط ازادی اجتماعی قوم کرد زبانان هست.
[wpforms id=”4110″]