Home / امیر سلیمی / شکل گیری دولت- ملت ایران در دوران پهلوی اول

شکل گیری دولت- ملت ایران در دوران پهلوی اول

یارسان مدیا
‏يكشنبه‏، 15‏ مارس‏ 2020

Amir Salimi

امیر سلیمی:
بعد از عهدنامە وستفالن، مونستر ١٦٤٨ ،نظم نوین و ساختار جهانی (بیشتر در غرب) مبتنی بر قوانین  و ضوابط دولت- ملت پایە ریزی شد. نظم نوین اداری و سیاسی دولت – ملت دیگر ساختارهای اداری سیاسی، کە بیشتر مبتنی بر نظام ارباب و رعیتی فئودالی امیر نشینهای مستقل وملوک الطوایفی درون امپراتوریها بودند، بە حاشیە راند و تدریجا با استفادە از ارزشهای انقلاب صنعتی موقعیت خود را بعنوان بهترین گزینە برای روابط و مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تثبیت کرد.  عهدنامە وستفالن سرآغاز دروان مدرن کشورهای کوچک و مستقل اروپایی بود، و تقریبا تمام امیرنشینهای اروپایی کە بالغ بر ٣٠٠ امیرنشین بودند آزادانە و بدون دخالت پاپ اعظم و امپراتور بتنهائی یا با اتحاد با همدیگر دول- ملت های نوین منحصر بخود را  تشکیل و تأسیس نمودند.

ساختار اداری و سیاسی دولت – ملت در ایران دارای تاریخی صد سالە است. با بە سر کار آمدن رضا پهلوی و تمایل او بە ایجاد حکومت مرکزی مقتدر و اندیشە دولت – ملت با الهام از تأسیس دولت- ملت های جهان غرب در قرن ١٨، دستاوردهای کم و بیش دمکراتیک قانون اساسی دوران مشروطە را بە کنار نهادە شد. رویکرد سیاسی و ایدئولوژیکی رضا شاە و نظریەپردازان دوران او ساختار نظام متمرکز مبتنی بر دولت- ملت تک زبانەای بهترین راە حل برای وارد کردن ایران بە دوران مدرن بود.

در فضاي سياسي – اجتماعي خاص پس از انقلاب مشروطيت تحـولاتي رخ داد كـه از نظر تاريخي و ساختاري زمينه را براي پيگيري ايـده وحـدت و حفـظ تماميـت سـرزميني كشور فراهم آورد . از نظر تاريخي، جنگ جهاني ا ول و دخالت بيگانگان، تلاش براي تبديل وضعيت استقلا ل كشور به جايگاه تحت الحمايگي متأثر از قـرارداد 1919)، زوال اسـتيلاي دولت مركزي و ظهور نيروهاي گريز از مر كز و وقوع شورش هاي محلي و قومي تنش هـا و بحـران هـاي ناشـي از حركـت شـيخ خزعـل در خوزسـتان، شـيخ محمـد خيابـاني در آذربايجان، ميرزا كوچك خان جنگلي در گيلان، اسماعيل آقا سميتقو در كردسـتان، محمـد تقي خان پسيان در خراسان و اميـر افـشار در كرمانـشاه ضـرورت ايجـاد دولـت مركـزي نيرومندي را ايجاب مي كرد . از لحاظ ساختاري، با زوال نظـام اجتمـاعي قـديم، ضـرورت صنعتي كردن كشور، توسعه اقتصادي ، ايجاد مباني دولت مـدرن بـه ويـژه ارتـش جديـد و بوروكراسي، اصلاحات مالي و نظامي و تأمين وحدت ملي بيش از هر زمان ديگر احـساس مي شد . علاوه بر وضعيت آشفته داخلي، عوامل تسهيل كننده ديگري نيز وجود داشت كـه بر انگيزاننده خواسته هاي ناسيوناليستي بود . در اين ميان مي توا ن به متغيرهايي نظير تجـدد خواهي روشنفكران، آگاهي فزاينده از عقب ماندگي كشور، سرخورده شدن جبهـه مخـالف استبداد به دليل روند معكوس انقلاب مشروطيت، فرقه گرايـي و كـشمكش هـاي افراطـي سياسي، مشروعيت ايدئولوژيك خواسته هاي ناسيوناليستي و نهايتاً خواسته هايي كه بـراي رفع نفوذ و سلطه قدرت هاي بيگانه وجود داشت، اشـاره نمـود (ر . ك: ديگـار و دیگران ١٣٧٠،فوران ١٣٨٣، 2033 Ansari).

ملك الشعرای بهار درباره وضعيت ايران در اين زمـان مي نويسد:

“آن روز دريافتم كه حكومت مقتدر مركزي از هر قيام و جنبشي كه بـراي اصـلاحات برپا شود ،صالح تر است و بايد همواره به دولت مركزي كمك كرد و هوچيگري و ضعيف ساختن دولت و فحاشي جرايد به يكديگر و به دولت و تحريك مردم ايالات بـه طغيـان و سركشي براي آتيه مشروطه و آزادي و حتي استقلال كشور زهـري كـشنده اسـت ” (قدس ١٣٧٥:٤٩)

ما محتاج يك حكومت مقتدر هستيم كه با سرنيزه تمام عادات مـا را بكنـد، بـه چرنـد احرار و ترهات قائدين بي سواد ملت بخندد و به هوچي بفهماند كه بايد سـاكت شـد . بـه ملت نشان بدهد كه چه قسم بايد كار كرد … حكومت های دوره استبداد، تـشدد و سـختي ميكردند ولي نه براي تربيت و ترقي ايران . ما مي گوئيم چون اصلاح امور ايران مانع بسيار دارد بايد زور به كار برد (اکبری ١٣٨٤:١٣٦) .

در الگــوي هــويتي پهلــوي اول، تمركزگرايــي وســيله تحقــق مدرنيزاســيون و زمينــه مشروعيت يابي ايدئولوژي ناسيوناليسم بود . نگـرش دولـت محـور در ايـن مقطـع، اساسـاً وحدت طلب و يكپارچه نگر بود كه هدف غايي آن فراهم نمودن چارچوبي نظري براي به وحدت رساندن جريان ها، گروه ها و دسته بنديهاي موجود در محدوده جغرافيـايي خـاص يا تابع حكومت و دولت بود (ر . ك: كچويان ٣٩-٥٠ : ١٣٨٤). اين نوع ناسيوناليسم وحدت محور تلاش مي نمود هويت هاي اوليه و از پيش موجود جامعه ايرانـي را در قالـب هـايي نظير هويت خانوادگي، ايلي، قبيله اي و طايفه اي به سطحي فراگيرتر يعنـي در چـارچوبي ملي تحويل نمايد؛ زيرا آن چه كه در اين مقطع عنصر محوري تلقـي مـي شـد نـه انديـشه حكومت قانون يا حاكميت مردم، بلكه تحقـق نـوعي يگـانگي ملـي بـود كـه در پرتـو آن اغتشاش و تنش در مباني هويتي التيام يابد  (1990:140 Amuzegar)

حسین کاظم­زاده مدیر مجله ایرانشهر در این راستا می­نویسد: «برای دادن یک تکان به این روح افسرده و برای بیدار کردن آن از این خواب جمود به هر وسیله که باشد باید به تولید حس ملیت کوشید. ایرانی باید بداند کی بوده و چه شده است. ایرانی باید ملیت خود را بزرگ­ترین نعمت­ها بداند و حفظ آن را مقدس­ترین وظیفه­ها بشمارد. ایرانی باید برای زنده کردن ملیت خود زندگی بکند و زندگی خود را فقط برای حفظ ملیت خود دوست بدارد»(کاظم­زاده، 1923: 314).

از دوران رضا شاە تا کنون، چە در میان سیاستمدران و سیاستگران و چە در جامعەای روشنفکری و ایدئولوگهای اجتماعی ایران (مخالف و موافق رژیم وقت) نظام و ساختار دولت- ملت ایرانی و مرکزگرایی بمثابەی واقعیتی فراتاریخی و فرا اتنیکی و فرا اجتماعی ( واقعیت آن است کە ایرانیت، در بعد تاریخی و سیاسی، دارای هستەای میراث فرهنگی و هویتی قوم فارس است) بە آن نگریستە شدە است و جامعەای فکری طرفدار چنین ساختار سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ یکصد سالە دولت – ملت کوشیدەاند کە ذهنیت تاریخی و هویتی دیگران در چنین نگرشی بە تحلیل ببرند و حافظە تاریخی “غیریت” های این سرزمین را دچار استیصال نمایند. بر اساس این نظریە وحدت ملی، یکپارچگی ارضی و ثبات و امنیت اجتماعی دارای ثبات و آرامش پایدار است.

عصارە و ماهیت ایران پنداری بر پایەی زبان فارسی و خاطرەی ازلی و تاریخ اسطورەای و تاریخ باستان با محور حلقەی پادشاهان هخامنشی کورش-داریوش تعریف شدە است. بر پایەی چنین نگاە و تصوری نظام پهلوی اول و دستگاە فکری و ایدئولوژیکی آن با تمام توان و با استفادە از ابزارها و وسایل قدرت سیاسی و مالی کوشیدند تاریخ و گذشتە دیگر گروەها کە تنوعات اتنیکی پشتە زاگرس را تشکیل دادند در هویت و راویتهای تاریخ قوم خود ادغام و آن را کم رنگ و در نهایت محو نمایند. در یکصد سال گذشتە از طریق دستگاە و نظام آمورزشی کشور (مرکز) و دیگر مراکز و نهادهای پژوهشی ،تحقیقی و فرهنگی تنوعات دینی و اتنیکی مجبور شدەاند کە تمامی روشها و سبک زندگی خود را بر مبنای جهانبینی، فلسفە، ادبیات ، تاریخ، حافظە یا خاطرە اتنیکی و موسیقی پایە ریزی ،تعریف و تحریف کنند و میراث فرهنگی و تاریخی و هویتی خود را از زبان گرفتە تا موسیقی عبث، بدوی، خرافات، عقب ماندە و متعلق بە دوران ما قبل تمدن بپندارد.

هستی و ذات جهان ایرانی و درون مایە فکری آن ‌هیچگونە تنوع و تکثر اتنیکی را قبول نمی کند و هر ” دیگری” را تهدید و توطئەای علیە بقا و پایداری خود می داند. طیف های سیاسی سلطنت طلب مطلقە و مشروطە، ناسیونالیستهای تبارگرا آریایی، جمهوریخواهان دمکرات و سکولار و چپ های جهان وطنی ایرانی در بحث مسئلەی تنوع جامعە و گروهای اتنیکی دارای رهیافت، موضع و فکر مشابە هستند. آنها بیشتر و صرفا مشکل را در کسانی می بینند کە قدرت را در مرکز قبضە کردەاند، نە در ساختار الیگارشیک ، هژمونگرا و دولت- ملت تک زبانی، تک قومی و تک فرهنگی فارس. احزاب مرکزگرا  کە دارای چنین رویکرد و موضعی با موضوع ” دیگران” و خواستهای دمکراتیک و حقوق بشری آنها  کە مبتنی بر اصول و ارزشهای جهانشمول مثل آزادی، خودمختاری دمکراتیک و جامعە دمکراتیک و غیر متمرکز است بە توطئە علیە ساختار سیاسی، وحدت ملی و یکپارچگی ارضی کشور ایران منسوب می کنند کە بآسانی بستر و  زمینە اعمال سرکوب آنها فراهم می شود.

ایدئولوگهای اجتماعی چون دارویش شایگان، سید حسن نصر، حـسين كـاظم زاده ايرانـشهر، محمـود افـشار يزدي، مشرف نفيسي (مشرف الدوله )، سعيد نفيسي، احمد كسروي، ابراهيم پورداود، رشيد ياسمي، مرتضي مشفق كاظمي، حبيب االله پور رضا، محمد قزويني، عباس اقبال، كريم طاهر زاده بهزاد، ملك الشعراي بهار، حسين مراغه اي، علي اكبر سياسـي، اسـماعيل مـرآت، ميرزا حسين مهيمن و سيد حسن تقي زاده تحت تأثیر مطالعات شرق شناسی کە “اصالت” نقطە مهم آن بود فرهنگ و تاریخ ایران را بازتعریف کردند و ایران را متردف مفاهیمی انتزاعی همچون “حکمت خسراونی” ، ” ایرانشهری” و ” نژاد آریایی” دانستند. رضا شاە با الهام از نظریەهای این افراد- کە آرزوی فردی مقتدر برای سر و سامان داد بە ساختار سیاسی و اجتماعی ایران میکردند- کە  دورنمایی فرهنگی و ایدئولوژی آن بر محور ” ذات فرا تاریخی آریایی” می چرخید مهندسی اجتماعی، سیاسی و هویتی اصول دولت-ملت مدرن ایران را با اقتدار و تضعییف کردن دیگر واحدهای اجتماعی و اتنیکی پایە ریزی کرد. میراث فکری ایدئولوگهای پهلوی اول بە ادمە دهندگانی چون جواد طباطبائی رسیدە است کە ایران را “کلیت” جاودانی میداند و تنوع و عدم تمرکز برای آن تهدید بحساب می آورد. در تمام آثار باصطلاح روشنفکران و تئوریسینهای اجتماعی در یکصد سال اخیر “ایران” تک زبان، تک فرهنگ و تک ملت بە موضوعی الهی و متافیزیک تبدیل شدە است کە هر گونە نقد و خواست  یا میل بە تغییر در هستەی آن خیانت و کفر محسوب می شود. بدین دلیل مرکزگرایان در مسئلەی ملی و هراس از فروپاشی دولت – ملت ایرانی تمامیت خواە هرگونە تنوع را رد می کنند.

جامعەای ایران دارای انباشتی از تنوع و تکثر اتنیکی، زبانی، دینی، مذهبی و فرهنگی است کە بزرگترین سرمایە اجتماعی و فرهنگی برای توسعە سیاسی و پیشرفت اجتماعی است.  تنوع در جامعە ایران نیاز بە مدیریت سیاسی دمکراتیک ، آزاد و پلورال است کە میتواند فضای سیاسی و اجتماعی جامعە را بە بستری مناسب  برای استقرار سکولاریسم و لائیسیتە و عدالت اجتماعی تبدیل کند.

بی شک لوازم مهم و بدیهی برای رشد و استقرار مردم سالاری آزادی گفتار، خود سازماندهی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و صنفی است. مردم سالاری نیز با قدرت متمرکز سیاسی نمی خواند. نهادهای  مدنی و دمکراتیک در رویارویی با قدرت تمرکزیافتە حکومتها شکل می گیرند و بە تعریفها و خوانشهای متفاوت از حکومت در مورد توزیع انباشت قدرت و تصمیگیری سیاسی میرسند و با رجوع بە افکار عمومی و دخیل دادان آنها در فعالیتهای سازمانی جامعە را دمکراتیزە می کنند و افرادآحاد را برای نقش آفرینی در اجتماع بسیج، آگاە و سازماندهی می نمایند. حقوق  شهروندی و آزادی از این رهرو قابل تأمین و تحقق است.

امیر سلیمی

اسلو،

١٥ فوریە ٢٠٢٠

منابع:

ديگار، ژان پير و ديگران (1377). ايران در قرن بيستم. ترجمـه عبدالرضـا هوشـنگ مهدوي. تهران: نشر البرز

قدس، رضا . «ناسيوناليسم ايراني و رضاشاه » ترجمه علـي طـايفي . فرهنـگ توسـعه

. شماره 23. خرداد و تير 1375

Ansari, Ali. M (2003). Modern Iran Since 1921: The Pahlavi’s and After. London: Longman

اكبري، محمدعلي (1384). تبارشناسـي هويـت جديـد ايرانـي(عـصر قاجاريـه پهلوی ). تهران : انتشارات علمی و فرهنگی

Amuzgar, Gahangir (1991). The Dynamics of the Iranian Revolution. New York: State University of New YorK

کچویان، حسین؛ و سیدحسین، شهرستانی. (١٣٨٧). معضله یا بحران هویت، راهبرد فرهنگ . شمارە ٣

ملیت و روح ملی ایران سال دوم، شماره 4. کاظم­زاده ایرانشهر، حسین (١٩٢٣)

[wpforms id=”4110″]

 

بازدیدها: 183

دیدگاهتان را بنویسید