Home / پانل آزاد / اندیشه و فرهنگ نماد اجتماعی زاگرُس

اندیشه و فرهنگ نماد اجتماعی زاگرُس

یارسانمدیا

١١م مارس ٢٠٢٥م

 

 

 

مجموعه مقالات “فلسفه حقوق اجتماعی یاری و یارسان”

 

به بهانه نوروز نگاهی می‌اندازیم به محیط ‌زیست ایران با تمرکز بر شمال زاگرس تا برسیم به فرهنگ زاگرسیان از دیرباز تا کنون که چگونه رویکردی فکری، مادی و عملکردی داشته‌اند و در مواجهه با زیست‌جهان خود داشته باشند.

 

 

بدین دلیل به بهانه نوروز، زیرا در جهان و نظام فکری دین یاری، نوروز از والاترین ارج‌ها و ارزش‌های نمادین دارا است. یعنی مادر طبیعت، چنان‌که در دونادون انسان متعالی می‌گردد، طبیعت نیز بستر و ریشه‌ی تعالی طبیعت است، آن‌گونه که در کلام‌های دفاتر یاری گواهی داده‌اند از جمله:

 

فارغ مرمو:

داودم دین نه توی برق یوز

نه قرص بطوین، نه شو نوروز

طبلی بنوازیم نفیر شادی

پری یارستان بو وه آزادی

دفتر فارغ کرماشانی/دوره‌ی آسید براکه گوران

 

و یا:

لاچین مرمو:

بروز بروزن

قباله باقیم بروز بروزن

خوشخوانی بلیل بانگ خروسن

وعده باقیمان «عید نوروزن»

دفتر لاچین/دوره‌ی آسید براکه گوران

 

آنچه مطرح خواهد شد صرفا به نگاه محیط زیستیِ عامه‌پسندی نیست، بلکه مساله‌ی اکولوژی و محیط زیست نگاهی‌ست که جهان و نظام ارزشی یاری آن‌را از اصول زیربنایی و پایه‌ای خویش می‌داند. یعنی: اومانیسم، طبیعت، اندیشه و جامعه.

باید گفت که هر کدام از اصول فوق، خود به زیرشاخه‌های فراوانی تقسیم و تعریف می‌شوند، که شرح و تفصیل بس یکی از آن‌ها نه تنها در مقالات، بلکه در کتب و دفاتر نه می‌توان بصورت کامل شرح داد و نه اکنون مجالش است؛ زیرا بحث هرز می‌رود.

 

در تعریف مدرن به کلیات و جزئیات شهودی و غیر شهودی؛ اعم از آب، مرتع، جنگ، کانی، سنگ، هوا، گازها و منابع روزمینی و زیرزمینی به احتساب همه جانداران و غیر جانداران در پهنه‌ای جغرافیایی، محیط زیست گفته می‌شود. بعلاوه تعریف فوق، از نگاه نگارنده با الهام از آموزه‌های دین یاری، متافیزیک و روح از جنس تعریف فلسفی آن و اندیشه‌ی تکاملی و شهودی، حال گاه به عقب و گاهی به جلو، در ظاهر و در باطن بر تعریف طبیعت می‌افزاید.

 

تمام عوامل جغرافیایی، پدیده‌های انسانی و غیرانسانی سیاره زمین، عناصر مطلوب و نامطلوب زمین‌شناسی و تمامی فاکتورهای متعلق به این مختصات کوچک از کیهان یا کیهان‌ها، محیط زندگی و حیات انسان و گونه‌های متنوع گیاهی و جانوری است. بی‌شک هر گونه تغییر در توازن و بالانس این مجموعه‌ی پیچیده بقای انسان و متعاقبا همه‌ی موجودات ساکن این سیاره را دچار مخاطره کرده و تبعات جبران ناپذیری به بار می‌آورد.

 

از زمان پیدایش نخستین سانان در این کره خاکی تا عصر حاضر، به دلیل نادیده گرفتن تعادل، همواره تلاش بشری برای رام کردن طبیعت، که گاه به نفع آرمان‌های تکاملی مازاد در جهت روح قدرت‌طلبانه آدمی بوده، در امتداد این اهداف خسارت‌های سنگینی به منابع و بنیان‌های اساسی حیات تحمیل کرده است. در حالی که بقای بشر و طبیعت رابطه‌ای تعامدی دارند و بشریت وابسته و بسته به زیست بوم خود است.

 

انسان خردمند همچنان دانشی ناچیز از طبیعت و پیرامونش در دست دارد. چرا که هر اندازه عمل و کنش‌اش بیشتر می‌شود خود را بیشتر نیازمند و وابسته به طبیعت و فراورده‌هایش می‌بیند و این تکرار همان چرخه‌ی آسیب و بحران است. ثمره‌اش هم انقراض بسیاری از گونه‌ی گیاهی و جانوری، خشکسالی مکرر، اتمام ذخایر معدنی و بحران‌های فاجعه بار دیگر است. همچون‌ آلودگی آب و هوا، که تکثیر بیماری‌های اپیدمیک در پی آن است.

 

طی دهه‌های اخیر با جنبش‌های حافظ محیط زیستی در اقصی نقاط جهان، بالاخص با قدرت گرفتن دوره‌ای بلوک قرمزهای اروپایی و اخص‌تر با بر سر کار آمدن احزاب دست چپ سیاسی در شمال اروپا و سایر مردمان سرزمین‌های توسعه یافته و در حال توسعه، در تشکیل سازمان‌ها و موسسات جهانی حفظ محیط زیست سعی بر آن شده تا حدی از بروز این حوادث و نابودی پایه‌های اولیه حیات ممانعت بعمل آید. هر چند جهش‌های متوالی تمدن بشری در ارضای نیازهای خود با محیط زیست آمیختگی دارد. از این رو این کار را بشدت برای حراست و حفاظت محیط زیست مشقت بار و گاها ناکام‌ می‌سازد.

 

آنچه لازم است به عنوان خط مشی این مراکز و سازمان‌ها قرار گیرد، تجدید نظر در پایه‌های حیات شرّی و تنظیم هم تاکتیک و هم استراتژی‌های کارآمد در بهره برداری از منابع طبیعی بر اساس تکریم آحاد بشری برای دسترسی یکسان به این منابع است. در غیر این صورت تمدن‌ها بیش از بیش با هم برای دسترسی به منابع در رقابت قرار خواهند گرفت و نتیجتا آنچه بقاء (SURVIVE) تعریف می‌شود از بین خواهد رفت و همه چیز را بدون در نظر گرفتن تمدن قوی یا ضعیف در هم می‌بلعد. پس حفاظت از این سیاره‌ی آبی نیازمند پروتکل‌هایی بسیار اکتیوتر و موثرتر از برنامه‌های حال حاضر است.

 

در اینجا برای تشریح مقوله به ارزشیابی این مبحث فقط در جغرافیایی به نام ایران کنونی و آنهم با تمرکز بر زیست زاگرس، سپس مناطق زیر شاخه آن بسنده می‌شود.

 

ایران، سرزمینی است با وسعت 1,648,195 کیلومتر مربع، که در 25 تا 40 عرض شمالی از خط استوا و 44 تا 64 درجه طول شرقی از گرینویچ واقع شده است.

 

گوناگونی حیات در آن به وفور دیده می‌شود، که

داراى 3.5 ميليون هكتار جنگل است.

بیشتر از نیمی از آن در شمال و مابقی را کمربند غربی این سرزمین روی کوهستان‌های زاگرس پوشانده است.

مساحت کویر آن 32 ميليون هكتار است، كه نواحی مرکزی و شرقی كشور را در برگرفته. از شمال هم با دریای کاسپین و از جنوب به خلیج فارس و دریای عمان ربط دارد. این سرزمین شامل گونه‌های نادر گیاهی، جانوری و معدنی است. تنوع آب و هوایی از دیگر جاذبه‌های محیط زیست این جغرافیا به حساب می‌آید.

 

پیشینه‌ی سازمان  حفظ محیط زیست ایران:

در سال 1335 قانون نظارت بر شکار و صید در ایران تصویب شد. در سال 1346 بر حسب همین قانون سازمان نظارت بر صید و شکار بانی تاسیس شد، که در سال 1350 نام آن به سازمان حفظ محیط زیست ایران تغییر کرد. سال 1351 اولین دانشگاه محیط زیست در کرج‌ تاسیس شد، که در آن رشته‌های انشعاب یافته از اکولوژی و سایر جستارهای مربوطه تدریس می‌شد. این نهاد در سال 1353 برای نخستین بار در ائتلاف سازمان جهانی حفظ محیط زیست در استکهلم حضور پیدا کرد.

 

در سال 57 با وقوع انقلاب در ایران که موجب از بین رفتن آخرین سلسله پادشاهی یعنی سلسله پهلوی و سرقت انقلاب توسط اسلام‌گرایان افراطی (شیعه اثنی عشری، دوازده امامی،ولایی)، این سازمان مدتی غیر فعال شد؛ اما با تلاش برخی از نیروها مجددا از سال 1360 آغاز به کار کرد.

 

سازمان محیط زیست ایران از ارگان‌های منفعل و منزوی این کشور محسوب می‌شود.

اگر کارنامه‌ی کاری این سازمان را از دوره‌ی پسا انقلاب تا کنون بررسی و تحلیل کرد به خلاءها و شکاف‌های قانونی عمیقی روبرو می‌شویم، که سراپا ضعف و بی‌کفایتی این سیستم را آشکار می‌سازد.

عینیت مساله این است که سازمان مذکور با وجود فراوانی بحران در اکثر قریب به اتفاق اکوسیستم‌های زیست محیطی ایران و انقراض بسیاری از نژادهای جانوری و گیاهی و خطر انقراض بسیاری دیگر، همچنین بی‌کفایتی و سوءمدیریت در قبال نابودی مراتع، جنگل‌ها و تالاب‌ها، عملا و علنا هیچ گونه مکانیسم قانونی و پراتیک قاطعی برای کنترل این روادید خطرناک نداشته است.

 

در ذیل به برخی از این بحران‌ها متاملا اشاره می‌شود.

از آغاز  انقلاب 57 و تصاحب و دست‌اندازی آن توسط نظام مذکور، تاکنون بیش از نیمی از مراتع و جنگل‌های ایران از بین رفته است. اگر تاریخ این سازمان را دست‌کم در دو دهه اخیر ورق زد، شاید چند عملکرد ساده اندیشانه و ناکارآمد، همچون جنگل کاری‌های کوچک و ناموفق آن هم با استفاده از نهال هایی غیر ارگانیک و غیر بومی بر روی چند تپه که از تعداد انگشتان دست فراتر نمی‌رود مشاهده کرد.

در حالی که سازمان نام‌برده با دست‌های پشت پرده و باندهای مافیایی بر اریکه قدرت، که گردن‌کشانه منابع زیست محیطی کشور از جمله در زیست‌جهان تمدنیِ زاگرس را به تاراج برده‌اند، نه تنها برخورد نکرده است! بلکه صراحتا خود سازمان در قبال محیط زیست نقش یک جانی را ایفا می‌کند.

 

صدور مجوز برای قطع درختان، در رشته کوه‌های البرز، خصوصا در شمال ایران، به اشخاص بر قدرت یا نزدیک به قدرت و سهیم ساختن رجاله‌های سیاسی در تجارت چوب و صنایع چوبی با خود، همچنین شکار و صید برخی از گونه‌های نادر جانوری و آبزیان از جمله مسائلی‌ست که برای دیدن‌شان لازم به تلسکوپ نیست، بلکه با چشمان مسلح هم قابل مشاهده است.

آتش‌سوزی‌های مشکوک و قطع درختان سال‌های اخیر، از امتداد تا انتهای رشته کوه‌های زاگرس، مثلا در هنگستان لرستان و کردستان و مشخص‌تر در کوهستان‌های شاهو و دالاهو (واقع در جغرافیای کرماشان) که از املاک مشاع بومیان است و جزو یکی از اقلیم‌های بسیار مهم اکثریت مردم این سرزمین، یعنی جامعه یارسان قلمداد می‌شود، باعث نابودی و یا در معرض نابودی قرار دادن هزاران هکتار اراضی، مراتع و جنگل‌های کوهستانی شده است.

 

اینجا پرسشی مطرح خواهد شد. پرسشی عمیق، کلیدی و بنیادین برای همه و این پرسش اساسی‌تر مطرح است برای کسانی‌که هستی گرایانه و هستی‌شناسانه به عالم می‌نگرند. هستی‌گرایانه از این دید که انسان خود که به زندگی و زیست‌جهان خود معنا می‌بخشد. به این معنا که خویشتنِ خود و خودِ خودِ هستی را در زندگی یافته است. از این سان تصمیم گرفته تا به آن ماهیت، مفهوم و معنا بخشد.

 

چه پرسشی؟ این‌که، این اتفاقات که ده‌ها و حتی صده‌ها گونه گیاهی و جانوری دیگر قابل ترمیم نیستند و میلیون‌ها درخت بلوط در آتش می‌سوزد، آیا بلایایی هستند که غیبی توسط لشکر اجنه و از آسمان‌ها نازل شده‌اند و یا آیا توسط جریاناتی رسمی و غیررسمی بصورت سیستماتیک و هدفمند هدایت و کنترل می‌شوند؟

اگر توسط اهریمنان ماورایی‌ست، تا برای یافتن کتاب‌های جادو و طلسم و به صف کشیدن موکل‌ها به تکاپو افتیم. اگر هم چنین نیست و دستان اهریمنان زمینی در کار است، یعنی سلاطین رسمی و غیررسمی، تا به عنوان شهروندان زنده‌ی کنونی برای مقابله خود به میدان آئیم. خواه عملی و خواه تئوری.

 

برجستگی بحث برای مردم این نواحی بخصوص مردم یارسان، چه ساکنان اقلیم‌های بومی یارسانی و چه ساکنان سایر مناطق در جغرافیاهای دیگر که صده‌ها و هزاره‌ها در این سرزمین نیاکانی می‌‌زیند در اینجاست، که نه تنها از لحاظ سیاسی، بلکه از لحاظ اقتصادی نیز جزو فرودست‌ترین اقشار و طبقات اجتماعی‌اند.

به همین دلیل از بین رفتن و از بین بُردن صدها و حتی هزاران هکتار جنگل و مرتع، فنا شدن گیاهان سردسیری و گرمسیری، آسیب‌های جدی به ون، پسته کوهی، گونه‌های نادر جانوری از جمله نژاد سنجاب ایرانی، قوچ، آهو یا پرندگانی همچو شاهین و کبک و غیره و نهایتا درختان بلوط که پوشش گیاهی اصلی زیستگاه جنگلی زاگرس را تشکیل می‌دهند.

 

جدا از اهمیت اکوسیستم آن، هم اهمیت ژئوپلیتیک و نقطه‌ی حائل، هم قدسیتی از لحاظ تاریخی برای جامعه‌ی یارسان و همسایگان دارد. زیرا زاگرس بالاخص کوهستان‌های شاهو، دالاهو، سرانه، بزَهو، شندروی، یافتە کوە لرستان، قندیل، الوند همدان، بمو و غیره، در طول تمام تاریخ چند‌ هزاره ساله در دوران جنگ‌ها سنگرهای مقاومت و در دوران صلح دیوار شهرهای مستحکم دولت شهرها، ممالک و ساتراپ‌های این مردمان بوده‌اند.

چنان‌که اکنون سنگری مقاوم است و در دوران پسا گذار نیز قلمرو و زیست‌جهان این مردم در نظام دمکراتیک و خودمدیریتیِ آتی مردمانی که در این نواحی زندگی می‌کنند و یا می‌خواهند زندگی کنند، خواهد بود.

 

با زدن فِلَش‌بَک و رفتن به سایر مناطق، نمونه‌ی بارز دیگر از کارشکنی‌ها که در هیچ مخیله‌ای هم حتی نمی‌گنجد، انقراض گونه‌های جانوری دیگر از جمله یوزپلنگ شمال ایران که از گونه‌های نادر یوز در جهان است. این گونه جانوری در سال‌های اخیر به علت بی مسئولیتی سازمان محیط زیست  تا مرز نابودی رفت. تاسیس نکردن مراکز نگهداری و مراقبت از اینگونه و گونه‌های مشابه در حال انقراض، عدم جدیت در حفظ و بقای آن‌ها و همچین دادن چراغ سبز به عاملان و باندهای شکار و متقابلا دریافت پورسانت فروش از آن‌ها، از دیگر اقدامات هدفمند و عامدانه‌ی این سازمان زیر نظر حکومت (قوه مجریه) و تحت کنترل دولت (بدنه‌ی اصلی و چتر سراسری نظام حکمرانی) فاسد است.

نه تنها یوزپلنگ شمالی بلکه هر گونه‌ی نادری که بوی پول دهد در اولین قدم طعمه‌ی همین سازمان شده است.

 

سوء مدیریت و ناکارآمدی مدیران و مسئولان این ارگان، این جغرافیای شاهکار را امروزه به سمت باتلاقی از حوادث زیست محیطی هدایت کرده است.

 

سیستم اداری کشور از سوء مدیریتی حاد رنج می‌برد. نخست قانون؛ که هم در کلیت و هم در جزئیات، هم در محتوا و هم در فُرم نظام اسلامی مردود است. کلپتوکراسی یا همان دزدسالاری موجود هم با الهام از مکتب قرون وسطایی خود و با استحاله‌ی آن به دیوانسالاری مافیای سرمایه‌داری بدل شده، سویه دیگر ماجراست.

در سیستم مذکور هر کس که وزنه‌ی قدرت او را یاری دهد، بی آنکه به عواقب جنایت اهتمامی دهد، می‌تواند به اکوسیستم‌ها تجاوز کند.

 

“جاندار آرتمیا” که از گونه‌های نادر جانوری در دریاچه ارومیه بود، پس از کاهش سطح آب دریاچه و تبدیل شدن آن به آتشفشان نمک به صورت رسمی منقرض شد.

دریاچه ارومیه اکنون عمقی کمتر از 20 متر دارد و حاوی 8 میلیارد تُن نمک، به دلیل بی‌توجهی مدیران و قدرت طلبان سیستم حاکم رو به خشکی کامل است. البته همراه با آن، این حجم از نمک بدون شک تاثیرات مخرب منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای بر جای  خواهد گذاشت. با این وجود هنوز هم هیچ رده‌ای از نهادهای سطوح در قدرت به طور جدی در فکر بازگشت و احیای این اکوسیستم بی‌نظیر نیست.

 

ارزش‌های زیست محیطی در ایران جزو حواشی و حتی از بی‌اهمیت‌ترین ارزش‌های قانونی‌اند. بهره برداری انحصاری و استخراج بی‌رویه‌ی معادن و ذخایر آب و تمامی پارادایم‌های زیست محیطی در ایران تعادل چرخه‌ی طبیعی را در حدی غیر قابل تصور بهم زده است.

 

عدم حمایت و پشتیبانی از روستانشینان و هجوم آنان به شهرها، همچنین رشد عرضی شهرها به صورت کپر نشینی، حاشیه نشینی و آلونک نشینی و حلبی آبادها سبب اتلاف منابع آب، آلودگی آب‌ها، تخریب مراتع و جنگل‌ها به میزان شدیدی شده است. این ناهماهنگی دوشادوش بحران سیاسی و قانونی در ایران همه‌ی گونه‌های حیات را تهدید به مرگ کرده است. چه بسا خود شهروند ایرانی نیز خود جزئی ازین گونه‌ها باشد.

 

میلیون‌ها انسان در ایرانِ تحت حاکمیت اسلام ولائی همراه با سایر گونه‌ها و جانداران در خطر تلف شدن‌اند.

 

اگر به مناطق مرزنشین ایران سری زد، روزانه شاهد کشتار ده‌ها اسب و الاغ و سایر حیوانات بارکش می شویم که به دست عوامل نظامی کشته می‌شوند. تنها به این دلیل که مردم مرزنشین و محروم از آن‌ها برای جابجایی کالا به دو سوی مرزها استفاده می‌کنند. مشاغلی که در آن‌ها انسان‌ها از فروترین کرامت‌ و ارزش‌های حقوقی برخوردارند، در مقابل نظام حاکم نه تنها کاری در جهت فقرزدایی نمی‌کند، بلکه خود سبب تبعیض است و حتی کوچکترین طرح دعوایی علیه این شرافت و وجدان از کف رفته‌اش هم بر خود جایز نمی‌داند و به لطف نظام حاکم دور از شرح و بسط  این موضوع در سرزمین ایران به قدری درهم تنیدگی و پیچیدگی دارد که وجب به وجب آن جای بسی تامل و تعمق است.

 

ذخایر آب سالم در ایران رو به اتمام است. مردم بسیاری از شهرهای جنوبی، غربی و شرقی کشور از آب سالم محروم‌اند.

 

انحصاری بودن کارخانه‌های تولید کود شیمیایی در دست عاملان قدرت، سبب استفاده بی‌رویه از این کودها در تولیدات کشاورزی و ورود آن به آب‌های سالم شده است. از طرفی بی اساس بودن مکانیزاسیون کشاورزی در ایران و متکی نبودن آن به برنامه‌های موثر علمی و مفید، سبب کاهش ذخایر آب زیرزمینی و اتمام آن در برخی مناطق شده است.

 

تنها سازمان حفاظت محیط زیست بی کفایت نیست، بلکه این مُهر بر پیشانی سایر دستگاه‌ها و سازمان‌های فوق و مافوق آن نیز می‌خورد.

 

اگر کمی دقیق شد به جنبه‌های عملی سازمان در می‌یابیم که این سرزمین غنی و پربار قربانی تاکتیک‌ها و استراتژی‌های فاسد و بشدت انحصارگرایانه شده، که ریشه در اصل و بنیان مدیریت کلان کشور دارد.

 

تمامی اکوسیستم‌ها رو به انحطاط و نابودی است. جنگل‌ها و مراتع نه تنها در شالوده‌ی قدرت ارزشی ندارند، بلکه حتی منهای اقلیتی از مردم در خطه‌های‌ مختلف ایران همچنان ارج نهادن و پاسداری از آن در فرهنگ عامه و در تعریف عمومی و جدی‌اش وجود ندارد.

 

فرهنگ استفاده صحیح و بهینه از منابع محیط زیستی، چیزی فارغ از معیارهای فرهنگ اجتماعی قدرت و مردم است. تمامی منابع بصورت انحصاری مصرف و ولع می‌شوند. تمدن نشینی در ایران سابقه‌ای هزاران ساله دارد،  اما متاسفانه طی دهه‌های اخیر تمدن ایرانی، تمدنی ضد عقلانی و تماما مغایر با زیرساخت‌های تعدیل شده‌ی اکوسیستمی و زیست محیطی است و عدم توجه و نا آگاهی یا شاید هم آگاهی متعمدانه انکار شده‌ی دستگاه‌های قدرت به دلیل چالش‌های سیاسی قدرت طلب سبب نابودی اکوسیستم‌ها و مبانی محیط زیستی شده است.

 

محیط زیست و مجموعه‌هایش برخوردار از کوچکترین حقوقی مبنی بر حفظ و حراست علمی، آگاهانه و عملی نیست، که روز به روز شدت تخریب آن بیشتر می‌شود. هر چند باید پذیرفت که زیست در مسیر نابودی است و به پایه‌های اجتماعی جامعه قبولاند که: کوششی عمومی تنها بدیل خواهد بود.

 

پالوده: نخست به عنوان انسان‌های دوران پست مدرن و عصر دیجیتال از یک سو، از سوی دیگر کسانی‌که ریشه دارند در سرزمینی که نیاکان‌شان در جغرافیایی رشد و نمو یافته و ایشان فرزندان تکامل یافته‌شانند. بر اساس آثار برجای مانده تاریخی از غارنشینی در کوه‌های زاگرس مربوط به حدود ۱۰۰٬۰۰۰ سال پیش، که بیانگر سکونت انسان در این مناطق در دوره پارینه‌سنگی و عیلامی (۳۰۰٬۰۰۰ تا ۳۰٬۰۰۰ سال پیش) است. همچنین یافته‌های چند ماه پیش باستان‌شناسان در تپه تیلینه کرمانشاه هم نشان از آن دارد که این جغرافیا حدود دو هزار سال مرکز تجاری و اقتصادی یکی از نخستین تمدن‌های بشری بر روی زمین بوده است. سپس، براساس اسناد و نوشته نامه‌های یاری و نهایتا بقا و زندگی مردم این جغرافیا به صورت عام، بستگی به حفاظت و حراست از محیط زیست خود دارد.

 

انسانِ زاگرس نشین، مردم کوردستان، جامعه یارسان و مردم ایران گرچه در این لحظه، درجا و کثری از ثانیه نمی‌تواند نظم نامنظم موجود را زیر و رو کند، با این‌حال در تمام روزهای سال، مشخصا حالا با نزدیک شدن به نوروز، که نماد سبزی و رویش، نوزایی و اتمام روزهای کوتاه و سرد زمستانی است، زمستانی بسیار بلند، که نهایت آن به بهار آزادی می‌رسد، این مردم می‌توانند برای شروع تغییری ژرف هنگام رفتن به طبیعت، دقیقه‌ای زباله‌های خود را بجای به دل طبیعت ریختن آن‌ها را در پلاستیک‌های مجزا و تفکیک شده بریزند. می‌توانند ثانیه‌ای مکس کرده تا بر نهال درختی جوان یا درخت پیر کهنسالی کبریتی نکشند و بجای آن با لباس‌های فاخر، اصیل و بومی خود مانند: سَلته و زون، فه‌قیانه و گولوه‌نیِ رنگین خود غبار و خاک را از آن‌ها تکانده‌اند و بدور از ایدئولوژی زدگی بخصوص از نوع اجناس وارداتی و غیرمحلی‌اش، پا بر زمین کوبند و چوپی در آسمان چرخانند و اینسان دل و جان خویش را با آسمان و طبیعت برحق خود هم‌خوان نمایند.

دانمارک

۱۰مارس۲۰۲۵

سید اشکان حسینی

 این متن بیانگر نظرات نویسندە است و الزاما منعکس کنندە دیدگاە یارسانمدیا نیست

بازدیدها: 399