یارسانمدیا
١٨م نوامبر ٢٠٢٣م
از اوایل دهە ٥٠ تا ٨٠ میلادی نظم روابط و مناسبات جهانی در کرملین و واشنگتن دی سی تنظیم و مدیریت می شد. در آن دورە قدرت نظامی و اقتصادی چندان اتیمیسە نشدە بود. سعی بر آن شد کە این دو قدرت مستقیما بە مصاف یکدیگر نروند و بە تقابل نیابتی و تبلیغات و شعار علیە یکدیگر اکتفاء نمایند. این روش و رفتار در زمینەی مناسبات قدرت آنها را مجبور بە پیروی از اصل ” توازن ترور” کرد. موازنه شامل این بود که هر یک از طرفین توانایی مقابله با حمله ای با سلاح هسته ای را داشته باشند که حریف را کاملاً از بین می برد. بنابراین، تعادل به این معنی بود که هیچ یک از طرفین ظرفیت ضربه اول معتبر و کارآمد را نداشت، یعنی توانایی شکست دادن قدرت طرف مقابل برای تلافی با یک ضربه ندارد.
امروز اگر از بالا گرفتن خطر جنگ اتمی بگذریم، همین حالا جهان/ جامعە بشری با بحران ها و آشفتگیهای زیست محیطی جدی و تهدید آمیز مواجهە است و متأسفانە مناسبات سیاسی ، اقتصادی و نظامی آنها را تشدید می کند. کمبود غذا، تغییرات آب و هوا، پاندمی ، از دست رفتن تنوع زیستی و فقر بقای بشر ( اکثریت) می بایستی زنگ خطری برای بیداری از این غفلت مرگبار باشد و در اولویت تلاش و دغدغەهای اول ما قرار می گرفت، اما چنین بر می آید کە ” برخورد تمدن ها”[i] همچون شمسیر داموکلس بر فرق / بالای سر ما آویزان است و همکاری جهانی را بە محاق بردە است.
میتوان با گرفتن یاری از هگل در کتاب پدیدارشناسی جان مناسبات کنونی را در جهان تفسیر و توضیح داد. او در این کتاب بە گفتار و دیالکتیک خدایگان و بندە می پردازد. در بین این دو “خود آگاهی” ، خدایگان و بندە، پیکار و نبردی بر سر مرگ و زندگی در جریان است. در چنین نبردی اگر هر کدام برای پیروزی خود بر دیگری و نابودی او پافشاری کند برندەای در کار نخواهد بود، چونکە کسی کە جان بە در بردە است دیگر کسی ندارد کە وجود او را بە رسمیت بشناسد. خودآگاهی از آن رو و برای این در خود و برای خود هست کە در خود و برای خود برای خودآگاهی دیگری است، یعنی کە خودآگاهی نیست مگر چون بازشناختە شدە توسط خودآگاهی دیگر. بە نوشتە ژاک لاکان [ii] از نظر هگل ، خودبودگی ، در فرایند رشد خود آگاهی از طریق عمل تامل در خود پدیدار می شود . برای ایجاد آن نه تنها سوژه بشری باید از تمایز خود آگاه باشد ، بلکه دیگری نیز باید او را به عنوان سوژه بشری به رسمیت بشناسد .
هگل خطوط کلی این فرایند را به عنوان (دیالکتیک) سروری و بندگی ، یا به اصطلاح مشهور ،دیالکتیک( خدایگان / بنده) ترسیم کرد .در شرح هگل دو سوژه (خدایگان) و ( بنده) ـ ظاهرا ًدرگیر رابطه متقابل باز شناسی اند .
بنده باید خدایگان را به رسمیت بشناسد تا خدایگان به معنای دقیق کلمه سوژه باشد، در عوض ، بنده می داند که بنده است چرا که خدایگان او را این گونه باز می شناسند . بنابر این ، خدایگان آزاد است ، که زندگی خود را ادامه بدهد با این دانش که هویتش با بازشناسی از سوی بنده تصدیق می شود .اما متناقض نمای دیالکتیک در این جاست که همواره مثبت به منفی تبدیل می شود .از آن جا که خدایگان برای باز شناسی هویتش به بنده وابسته است ، هرگز به راستی آزد نیست ، در حالی که بنده به همین نحود به خدایگان وابسته نیست چرا که منبع دیگری برای اثبات خود در اختیار دارد ، یعنی کارش .اگر هویت بنده از طریق کارش به عنوان بنده تایید می شود، پس بنده است که آزاد است نه خدایگان .
نتیجە این فرایند در رابطە خدایگان و بندە را می توان بە تقابل تمدن ها و فرهنگ ها تعمیم داد کە بر نوعی مصالحە تکیە دارد.
میتوان چنین نتیجە گرفت کە از نظر هگل در میان دولت ها صلحی پایدار وجود نخواهد داشت. روابط کشورها ظاهرا با سپری کردن دوران صلح بە طور دائمی زیر سایەی جنگ بالقوە است و با تربیت کردن شهروندان خود برای ایجاد صلح مدنی الزامات اخلاقی پا بە میان می گذارند کە افراد جامعە را برای مقابلە با خطر خارجی دست بە کنش هایی دلیرانە و قهرمانە بزنند.
هگل به نوبه خود استدلال کرد که نه صلح ابدی وجود دارد و نه یک نظم حقوقی بین المللی . به هر حال، تمایل فردی اغلب بر تمایل به حفظ صلح بین دولت ها مقدم است. علاوه بر این، به گفته هگل، نباید از جنگ اجتناب کرد. او معتقد است که وسیله ای است که به وسیله آن گروه خاصی از مردم می توانند بر دیگری مسلط شوند.
دکتر ابوالقاسم طاهری در کتاب ” تاریخ اندیشەهای سیاسی در غرب” می نویسد کە: هگل می گوید: در روابط خارجی هر دولت یک فرد است و هر دولت در مقابل سایر دول استقلال دارد. پس این استقلال نخستین آزادی و عالیترین شرف هر مردمی است؛ سپس به استدلال بر ضد هر نوع جامعه ملل می پردازد که ممکن است استقلال دول مجزا را محدود کند. وظیفه فرد کاملاً محدود و منحصر است به پشتیبانی از فردیت مادی و استقلال و حاکمیت دولت خود او. نتیجه این خواهد بود که جنگ چیزی نیست که کلاً بد باشد یا بر ما لازم باشد که خواهان امحای آن باشیم، غرض از وجود دولت تنها پشتیبانی از جان و مال افراد نیست. این نکته جنگ را اخلاق توجیه می کند، و جنگ را نیز نباید شر مطلق یا امری تصادفی دانست یا به عنوان چیزی در نظر گرفت که علت آن در جایی است که نباید باشد.
لوتە لیست[iii] می نویسد کە: منظور هگل تنها این نیست که در بعضی اوضاع و شرایط یک ملت به حق نمی تواند از اقدام به جنگ اجتناب کند. منظورش این است که با ایجاد سازمان هایی مانند حکومت جهانی که مانع پیش آمدن چنان اوضاع و شرایطی می شود مخالف است. زیرا به نظر او خوب است که گاهی جنگی در گیرد. می گوید جنگ وضعی است که در آن ما بر بیهودگی مال و منال دنیوی جداً آگاه می شویم و بدان عمل می کنیم.
جنگ دارای یک ارزش اخلاقی مثبت است، جنگ دارای این معنای عالی تر است که به واسطه آن سلامت اخلاقی اقوام در نتیجه بی اعتنایی نسبت به استقرار از تعینات محدود حفظ می شود. صلح رکود و انجماد است.
بنظر هگل، حامل تاریخی سیاست دولت است و هنجارهای اخلاقی فقط در داخل مرزهای دولت اعمال می شود. در جایی که دولت از نظر انطباق بین اخلاق ذهنی و قوانین عینی به هم پیوند می زند، دولت ها در خارج در یک رابطه قراردادی صرف با یکدیگر هستند و قراردادها می توانند در هر زمانی فسخ شوند. بنابراین، هگل مفهوم جهان وطنی کانت را از «صلح ابدی» که باید از طریق کنفدراسیون مردمی بین ملل جهان برقرار شود و جنگ را برای همیشه حذف کند، مورد انتقاد قرار می دهد.
بنابراین از رابطه بین دولت ها به عنوان وضعیت واقعی طبیعت، یعنی مبارزه همه علیه همه صحبت می کند. این بدان معنا نیست که دولت ها لزوماً همیشه در جنگ آشکار با یکدیگر هستند، اما جنگ همیشه یک امکان و به عنوان یک احتمال یک شرط اجتناب ناپذیر است. جنگ حتی می تواند اخلاقیات یک دولت را تقویت کند، زیرا احساس مشترک را در فرد بیدار می کند، بنابراین او منافع خصوصی را برای دفاع و تقویت ملت کنار می گذارد. جنگ البته به خودی خود چیز خوبی نیست، اما بدتر از جنگ، سکون در جامعه ای است که توسعه نمی یابد، و درگیری در بیرون می تواند کاتالیزور تغییر در درون باشد.
ما امروز شاهد چنین رفتارهایی از سوی کشورهای چون روسیە، چین، ترکیە ، ایران و کرە شمالی هستیم. این کشورها برای بازتجدید کردن نظم مناسبات و موازنە قدرت بواسطەی نیروهای نیابتی خود بە مصاف جهان غرب به رهبری آمریکا رفتەاند. نویسندگان ژورنال های نظامی چین شکایت از آن دارند کە ارتش این کشور توانایی هایی جنگی خود را در جنگی واقعی نیازمودە است. ترکیە برای حماس اشک تمساح می ریزد ، اما در انظار جهانیان، مخصوصا همپیمانان استراتژیک خود در سازمان ناتو، خاک سوریە را اشغال نمودە و کوردهای سوریە را قتل عام می کند. ایران در یمن، سوریە، عراق، لبنان و فلسطین با بکارگیری نیروهای نیابتی خود علیە آمریکا اعلام جنگ نمودە است، و در درون کشور مردم را بە کنشهای قهرمانە برای وحدت ملی و یکپارچگی ارضی می طلبد و هرگونە کنش آزدیخواهانە را تحت عنوان “اقدام علیە منافع ملی” سرکوب می کند. همەی این کشورها اشغالگر و صلح سیتز هستند گرچە هموارە خواهان صلح در قملرو تحت کنترل شان هستند. روسیە، اسرائیل و ترکیە بازنمائی این منطق هستند.
شعار انتزاعی “صلح” نتوانستە است مانع سلطەجوئی و منش اشغالگری داعیان آن گردد. بشریت صلح را در زیر سایەی رحمت شمشیر تجربە می کند و چشمانش را از واقعییت برگرداندە است.
این منافع ژئوپولیتیک و اقتصادی قدرت ها سیاسی است کە مناسبات جهانی را ترسیم و تنظیم می کند. رئال پولیتیک جای خالی ایدئولوژی را پر کردە است و ما را فقط بە جهانخواری و جنایات تحت عنوان کاذب پاسداری از ” امنیت جهانی” وادار کردە است.
جهان نیاز بە یک جنبش اجتماعی مستقل دارد کە تهدیدات نظامی، محیط زیست و موانع و تبعیضات شمال علیە جنوب در روابط اقتصادی و سیاسی را مهار کند. تلاش کند کە بر درگیریهای سکتاریستی، قومی و مذهبی فائق آید و چهرەی کریە تروریسم دولتی اربابان قدرت را برملا کند و افکار عمومی مردم و قدرت اجتماعی آنها را بر علیە آن بشوراند. نظم جهانی سرمایە داری لیبرال بە تبعات بحران های محیط زیست و تبعیضات اقتصادی پی بردە است و تضاد درونی نظام سرمەیە داری لیبرال ، با توجە بە دیالکتیک هگلی، ایجاد نظمی ضد آن را الزام آور می کند.
امیر سلیمی
اسلو،
١٨م نوامبر ٢٠٢٣م
[i] ساموئل هانتینگتون
[ii] ژاک لاکان . شون هومر . ترجمه محمد علی جعفری و محمد ابراهیم طاهایی . تهران . ققنوس .۱۳۸۸
[iii] For Hegel er konflikten det, der driver historien fremad | Information