یارسان مدیا
06.01.2022
ن: سید اشکان حسینی
براساس شواهد و مدارک تجربی و تئوری اعصار گذشته، انسانها جدای ظاهر، پس از گذار تکامل سنی تغییرات و دگرگونیهای روانی نیز در آنها به وجود خواهد آمد. بجز دگرگونیهای ظاهری و درونی رشد سالشمار ورود به دهه چهارم، نگارنده نیز سالهای گذشته در حال طی و نموی دوران رشد و بلوغ سیاسی/فکری بوده که قاعدتاً بایست تا پایان عمر ادامه داشته باشد. مصادف شدن این دو با هم موجب گشت تا همزمان با درون و هم برون دست و پنجه نرم کند. سویی بلوغ جنسی، جسمی و از سوی دیگر روحی و روانی، به همان اندازه که علامت سوال برای فردیت درست میسازد، برای جمع و اجتماع هم پرسشهای بیشماری در ذهن تدارک میبیند.
یعنی چیزی نه همچو عوام به مثابه لذت به معنای همخوابگی، عیش و نوش و بسیاری لذتهای زودگذر
و مقطعی دیدن، همچنین به نوسانات و کنشهای مدیریت سیاسی، اجتماعی نه از جوانب احساسات واکنشی گذرا و سرسری، بلکه واکاوی موشکافانه فلسفی و از نگاه علمی و حقوقی نظر کند، شاید دلِ رنجور و زنگزده که نه، بلکه مطالعه و تفهم و تعقل ما عموم کاری کند تا جامه تنگ، کهنه و پوسیدهی ایام را از رخت آویز حیات خود بَر کند.
به هرحال، نگارنده (از وادی ذهنیِ نسلی که جهان و زمانی متفاوت را تجربه کرده/سنت و تجدد) در اینجا از منظر نگاه خود نوعی نقصانی سیاسی را دیده است. البته نوعی از جهانهای تناقض و دوقطبی، که کالبدشکافی آن را بایست در کلامی سیاسی قرار داد؛ ولوو در گفتاری روانشناسی و حقوقی، جامعهشناسی و مدیریت، ادبی و فلسفی آن را جای داد؛ گرچه نه در سنت و نه در مدرنیتهی قالب به اجتماع کنونی مرسوم است. چرا که در سنت تابویی مبسوط و تعظیمی بیچون و چرا و در تجدد شکستن خطوط بیحد و مرز مرسوم است، اما در اینجا سر تعظیم بر روی احدی فرود نمیآید مگر اصالت و شرافت، بسته نشود راهی جز شماتت ظلم و هیچ خطوطی جز ثغور و حدود آزادی، عدالت و آگاهی شکسته نخواهد شد، و هیچ چیزی جز خدایان نمیمیرد و هیچ چیزی جز بشر زاده نمیشود؛ چرا که آزادی تنها با مرگ اولی و با تولد دیگری منجر و ممکن خواهد شد.
در اینجا نخست مفهوم خطای لنگر و دوم ربط آن با یارسان حائز است. خطای لنگر نه تنها به معنای اقتصادی و مالی آن در تعریف اقتصادی نوین بلکه به لحاظ جامعهشناسی هم مرسوم است، جامعه یارسان نیز که در روانشناسی سیاسی پدیدهای غریب و در عین حال بلاانکارِ جامعهی جهانی است، نه تنها از حاشیه با تقلا به مرکز ثقل فکری میکوشد برسد و در فلسفه مرکزیت اجتماعی گرچه نادیده گرفته اما حقیقت محض و جهانشمول دو قطب جالب توجه عالم اجتماعی است.
پدیدهای غریب بدین علت که یارسان با قدمتی تقریباً بین ده الی هفت قرن، تنها طی ده سال گذشته اسم آن بر سر زبانها (بصورت عام) افتاده، آن هم نه برای همگان و نه تعریفی راستین از یارسان، که چهرهای مجاز از واقعیات درون آن توسط فعالانی که اکثریت یا از آن سمت بام میافتند و یا سمت دیگر بام؛ یعنی عدهی زیادی صرف تکرار و برجسته کردن جعلیات عرفانی، تصوف و دینی، اقلیت دیگر با ادبیاتی هیجانی و در مقابله به مثل با فعالان عامه پسند و مرید مسلک به تکرار تحریفات دست میزنند.
چرا جامعه یارسان میتواند جالب توجه عالم اجتماعی باشد؟
زیرا با توجه به برهه زمانیِ سربرآوردن این نظام فکری/فلسفی نه تنها در جغرافیای احیاکننده، بلکه به جرات میتوان گفت در جهان زمانهی مذکور اندک قلمروهایی وجود داشته که چنین نظامی فکری، فلسفی، ادبی، سیاسی و اجتماعی را پایهریزی کنند. برای نمونه در اوج کشتار و قتل و غارت در بلاد شرق و غرب هزار سال پیش، تصور کنیم که نظامی با پایههای سیاسی جَم/شورا/تیم، فرهنگ اجتماعی دانا پروری و با فلسفهی نخبهپروری عمومی و شهریاری و از لحاظ ادبی تمام این افکار به صورت مشاعره، گفتمان و دیالوگ چندطرفه برگزار شود و بزرگترین حکمی که برای خاطیان نقض حقوق اشتراکی صادر شده، آن باشد که شخص خاطی را طرد کرده و طرد از نوع راندن او به سوی عقیده، تفکر و مکان مقدس دستگاه قالب قدرت باشد. مجدداً لازم به ذکر است، گرچه همچنان در بسیاری از قلمروهای خطکشی شدهی کنونی نه تنها در دستگاه قدرت، که در میان عموم نیز مرسوم نیست چنین پدیدهای، با این حال پدیدهی فوق را میبایست بر اساس زمان، مکان و موقعیت مشخص خود بررسی کرد تا به عظمت فلسفی آن پیبرد.
اکنون وقت طرح پرسشی دیگر است، خطای لنگر چیست و ربط آن با یارسان چیست؟
خطای لنگر نوعی از خطاهای ذهن است، این نوع خطا قضاوت اول را با توجه به شواهد و دادههای بعدی حتی، به قضاوت آخر مبدل میسازد.در سادهترین مثال اینکه اگر شخصی تصور کند که مردمان منطقهای دارای ویژگیهای یکسان و عین هم هستند و مردمان جغرافیای دیگر ویژگیهای کاملاً مشابه، یا تحصیلکردههای رشتهای مشخص کاملاً مانند یکدیگر تفکر میکنند، و یا متولدین ماه و سال و روزی بخصوص ویژگیها و حالات یکسانی دارند، حتی اگر دلایل و شواهد بیشماری برای رد چنین نظر و دیدگاهی در خصوص اشخاص مذکور آورده شود، مجدداً قضاوت آنها در اغلب اوقات تغییری پیدا نخواهد کرد. نمونهای عامیانه برای فهم سادهتر آنکه هم در کشورهای اروپایی و هم ایران اکثریت ما شاهد آن بودیم این است که برخی از مردم با نگاهی منفی به واکسن کرونا نگاه میکنند و از تزریق آن خودداری کرده و یا به اصطلاح به داروهای گیاهی تجویز شده از منابع نامعتبر علمی پناه میبرند.
برای حاشیه نرفتن به اصل مطلب برخواهیم گشت، یعنی موضوع یا تیتر و متن آن چه رابطهای با یارسان دارد؟!
یارسان به دلیل چند نحلهی فکری خارجی و چند علت داخلی نادانسته طی قرن اخیر و بیشتر در دهههای گذشته همان خطای لنگر بیمارگونهی بر آن چنگ زده است. از نمونههای برجسته خارجی میتوان به الهام گرفتگی از چپ سنتی که توسط احزاب چپگرا رواج یافت اشاره کرد، که متفکران ایرانشهر از نخست با پایی لنگان آنرا وارد ادبیات سیاسی کردند و اکنون با اندکی دگرگونی مجدداً جریانات به اصطلاح سوسیالیست ملیگرا آن را باز تعریف میکنند. از نمونههای میتوان به پان ایرانی و ناسیونالیسم کور کردی اشاره کرد؛ برای اولی کعبه و بتسازی و توهمی بنام کوروش پرستی و برای دومی در همان مقدار توهمی به مراتب کمتر شده و با آن تعریف ناسیونالیستهای کُرد چیزی جز کوهستان، لباس و برگ تن و چند تکه پارچه و شعار واهی که تنها جان جوانان را بدون هدفی مشخص بکام مرگ میکشاند نیست.
از عوامل داخلی در تعریف کلی جغرافیای یارسان با احتساب یارسانهای مناطق فارسنشین، ترکنشین، و ساکنان ترکیه، عراق و غیره میتوان به تصوف گرایی و عرفان اشاره کرد، که از جعلیات قرار گرفته در دفتر سرانجام به دلایل مختلف از جمله شرایط حاکم بر جغرافیای یارساننشین در دوران برزنجه و پسا هورامان و دالاهو و غیره تاکنون آن اشاره کرد. میتوان به لغو نظام جَم و شورا و جایگزینی آن به مسند نشینی و دیوانسالاری در سران و خاندانها و نقش ندادن و عدم حضور زنان در بخشهای مختلف اجتماعی، به عوام گرایی و یا به زبان سادهتر عوام فریبی، به عدم آگاهی اجتماعی و شناخت و درک صحیح توده جامعه از حقوق و جایگاه خویش و دلایل بیشمار دیگر اشاره کرد که در این کوتاه جای سخن گفتن از آن نیست.
در بحث خارجی نمیتوان زیاد تاثیرگذار بود، چرا که شرایط مختلف فکری، زمانی و مکانی بر آن تاثیر میگذارد و یارسان به خودی خودی بخشی کوچکی از آن است. در شرایط داخلی نیز نه میتواند صد باشد و نه صفر، ولی حداقلیها از توان تودهی جامعه و یا روشنفکران مترقیخواه قطعاً بر خواهد آمد و آن به کار بردن پارادایمها و سپهرهای فکری، حتی به شکل منقطع است. اقشار مختلف جامعه چه عموم و چه فعالان، پیشگامان و متفکرین یارسانی انگار هنوز با این مسئله کنار نیامدهاند که این دنیای واژگان و کلمات میبایست به جای درونریزی به بیرون انتقال داده شود، حال روی اینکه آیا نشت داده شود یا طغیان کند نباید تفاوت چندانی و پافشاری زیادی روی یکی از آنها قائل بود. شاید هم این عمل از آنجا نشات میگیرید، ذهن باور دارد که جای خالی چنان بایدی را خارج از خود در جهانِ پیرامونی برای رهاسازی و بیرون کردن نمییابد و شاید هم صحیح باشد. انگار وقت آن شده که ذهن این بارهای سنگین درونریزی را از دوش خویش با به کارگیری ادبیات فلسفی رادیکال بردارد و معنای جدیدی کشف کند. با از جمله: مقایسه اسطورهها، اسطورههای آفرینش، عناصر مشترک، پایهها و ریشههای خودشناسی فرهنگی در منطقه، هویت فرهنگی، عناصر فرهنگی، و با فراهم ساختن فضایی آزاد و با تفکرات متجددانه نوعی از پویایی را پدید آورد تا موظف به ساختن نه فقط مشکلات فردی و جمعی، بلکه نقش مثبت و والایی در دنیایی تکمیلتر داشته باشند. اگر میخواهیم قربانی خاماندیشی نشویم و اختناق را در گوشه و کنار منطقه بازتولید نکنیم و فاتحانی مغلوب نباشیم و آب در آسیاب قصابخانهها ریخته نشود، حال در هر محفلی و در هر کجا که میخواهد باشد، میبایست رخت کهنگی و تحجر را از تن برکند و تعصب مجال دهد تا اندیشید.
سالها، دههها و قرنهاست که مردم یارسان در جغرافیاهای مختلف شاهد انقلابها و جنبشهای اجتماعی کور و نهضتهای فاقد هدف مشخص و متفکرانه هستند، نظامهایی بر دور تکرار بازتولید میشوند با این تفاوت که نوع بیداد و ستمگری متفاوتی دارند و اقشار ستمدیدهای دیگر در دایره مظلومیت و بهانههایی متفاوت پدیدار میشوند؛ درست است که همواره تفکرات یاری گفته که اگر تنها و تنها برچسب واژگانی از قبیل نجس بودن را از روی ما بردارید دست یاری بسویتان دراز خواهیم کرد، ولی این به تنهایی کافی نیست و نخواهد بود و گام به پیش قطعاً لازم است و آن وارد عرصهی در بخشهای مختلف فکری و اجتماعی است.
مگر چه میشود که انسان کیش، آیین، مذهب، دین، عقیده (قدیمی، نوین)، خود را داشته باشد و با مقایسهی فرهنگهای باستانی با فرهنگ قالب کنونی بر ذهن خود و جامعه فرهنگهای مترقی و انسانیتری را احیا کند. هر بار قدمهایی گرچه ناچیز و کوچک بر میداریم برای بیان آنچه که لازم است نوشته و گفته شود، هم برای تخلیه خود، هم برای اشتراک گذاشتن تفکرات و یافتههای نو با سایرین و هم گامی در جهت بهبود جامعه (به حد توان)، مغز انسان هم مانند فیزیک نه چندان قوی ایشان خستگی و کوفتگی را حس میکند و خودش را در میانه انفجاری مهیب رها میسازد یا به زبان سادهتر: در واقع میبایست دانش و خرد زیربنای هر معماری فکری باشد. بدون برداشتن سلاح فلسفه برای گلاویز شدن با ماورالطبیعه، بدون به چالش کشیدن دین و رهبران دینی از سر آغاز تا سرانجام آن با اهرمی بنام نقد، نمیتوان راه به جایی یافت، چنانکه مسالهی روشنفکری و روشناندیشی بدون روشنگری به ثمر نخواهد نشست؛ و چه دشوار است این نبرد و شرکت در این بحث، زیرا آنان شمشیرهای خونینشان را از رو بستهاند و آن شمشیرها عقاید، باورها، هنجارها و فرهنگهای مشمئزکننده اجتماع است.
در حقیقت بایست علیه مغز تودهها برخاست، تودههایی که با ابزارهای دینی و ماورایی، از تفهم ناچیز و وفور توحش برخوردارند، غمانگیز آنکه آن تفهم اندک را غیرمستقیم در راه ظلمات و نگهبانان تاریکی مصرف و وفور توحش را نیز در خشونت و سرکوب مشعلداران خرج میکنند. در پایان لازم است اشاره شود که اگر نوعی از بازبینی فکری اندیشهای عمیق نداشته باشیم دردی والا به بحرانهای محیطزیستی و بنبستهای اقتصادی پیشرو اضافه خواهد شد و بیآنکه به خود آییم کار از کار گذشته و لازمهی آن به یادآوردن وظیفه و رسالت تاریخی نه تنها فرد و جمع یارسان که هر انسان است.
۶ ژانویه ۲۰۲۲
سید اشکان حسینی
Visits: 75