Home / پستهای تازە / “گلبانگ من برای زمین”

“گلبانگ من برای زمین”

یارسان مدیا
‏20‏.11‏.2021

اینجا اسکله بندرگاهی‌ست

Said Ashkan Hosseini

خبر از نفتکش‌ها نیست تنها کشتی‌های کوچک صیادی

و چند قایق مسافرتی دو نفره لنگر گرفته‌اند

هیچ موجود زنده‌ای جز چند مرغ دریایی

بر امواج سوار نیست

اواسط پاییز است

همین دیروز بود که مردم سر در گریبان جهان سرمایه و ماشین

فارغ شده از زندگی روتین و یکنواخت کلافه کننده خود

تا شیرجه کُنان بسانِ دلفین‌ها

هر آن آبزی جز کوسه و نهنگ‌ها را

از زیر بوته‌ها و سنگ‌ها گریزان کنند

کتاب‌ام را ورق زنم

آی سبزینه‌های کال رنگدانه‌ی هر درخت و گل و گیاه در پریروز!

اینجا زنی نشسته

با چشم‌های خیره به دیوار

تازه عروسی میان‌سال

چنگ غربت بر دل او

چنبره غم بر دستان گره خورده به زانو

و چنپاتمه او

آنکه غریبانه می‌نگرد بر دیوار

تاریخ سرزمینی در چشم او هویداست

با شادی‌های زودگذر و اندوه یکنواخت

هزاران سال سرکوب و سانسور و تبعیض و شلاق

هزاران سال تسلط یاغی‌ها و استعمارگران

هزاران سال ترویج جهالت اجتماعی

گاه توسط دین‌پرستان

و گاه تاریخ‌پرستان

راستی!

چون شود چهره‌ای داغ دل هزاران ساله‌ی سرزمینی

در خود انبار کرده باشد؟

چه تعداد از مردمان جهان داغ هزاران ساله‌ی سرزمینی در چهره‌ای خوانند؟

کتاب‌ام باز است

زن خیره به دیوار

دیواری در پس دیوارها…

و من دیوارهایی افزون بر تمام دیوارهای جهان

برای خویش بنا کرده‌ام!

گوش، لب و زبان، دست و پا، دل و جان و روان…

پرده‌ی چشم

پلک‌ها…

می‌بندم چشمانم را!

اینسوی دیوار پلک‌ها

رها ساخته خویش را

از تمام قید و بندها

و باز در دیواری حصر است

حصر خانگی

حصر در دیوار درون

اینجا شراب مایع نیست

زلفی پریشان و آسمان است

لعاب لب و زبان و دهان است

اکنون دوشیزگان و خانم‌ها و بانوان،

زنان و دختران بالغی نشسته‌اند

که سال‌هاست خطبه‌های یاری را در دل جاری کرده

تفاوت من با پدران این بود

که آنان پس از بچه‌دار شدن حس پدرانه می‌کردند

و من اکنون بی‌آنکه با زنی همبستر شوم

و او شکمی زاید

من آبستن میلیاردها فرزند تنگدستم

میلیون‌ها فرزند کارتون‌خواب و تشنه و گرسنه،

تمام الکلی‌ها و معتادان فرزندان من هستند

که عمده فروشندگان الکل

و مواد مخدر شرکای حاکمان ظالم‌اند

و میلیون‌ها فرزند سرباز بیگناه

ولی نادان را

در جنگ اهریمنان با هم

از دست داده‌ام!

چشمانم بسته است

اینسوی دیوار،

حباب‌های قرمز کم‌رنگ نه فراز

که فرود آیند، می‌ترکند و محو شوند…

پلک‌ها…

دختری با قلب سفید شیری،

فلک‌اش خیره به فلک این سوی دیوار،

پلک‌ها!

مژگانش در من تاریخ و نژاد را می‌شوید

نخست مذهب سپس دین،

آنگاه تعصب به هر خدا را می‌شوید!

آب و جارو، بشور و بساب…

چون خانه‌تکانی هفته‌ای مانده به اعیاد سال نو…

آنسوی پنجره‌ها درختانی‌ست که با سبز غلیظ و کال،

سپس با ریزش برگ‌ها

تقویمی زنده در پیشگاه ما گذارد!

اینجا زنی خیره به دیوار!

در چهره و چشمان او تجربه ناملایمی زمانه…

اندکی این‌طرف‌تر

اینسوی دیوار،

اینجا پشت پلک‌ها

او معلم تاریخ و الهیات است

دو به علاوه‌ی دو می‌شود چهار

گر لب بر لب گذارد

خواهیم یافت پدر ریاضیات است

در نبود معشوق، کمبود آدرنالین بود

ارضای شیمی کافئین بود

احدی نیاید هرچه نظریه و تجربه عالم هستی و نیستی را یکجا در خود داشته باشد

هر دو را با هم باید گفت

وه و وای عجب از این زیست

زمان همیشه یک روال گذرد

جوان قدرش نداند و تلف کند

میانسالی حس کند زودگذر است

در تکاپوی به دست آوردن نداشته‌ها

و در پیری از فرط خستگی دیر گذرد

این چنین نیست

هر دم حالات در نوسان است

یکی در جایی شاد

آندم دیگری در جای دیگر پریشان

چنین است حال یکی و چنان دیگری

ماییم سازیم کُند و تُند و تنوع زمان

وگرنه وقت، وقت است و زمان یکسان

دیگر وقت آن است

به اهالی مردمان جایی شب بخیر گویم

و به اهالی مردمان جایی دیگر صبح بخیر

میانه پاییز است

هوا سردتر شده

و زمستان در راه

آخر سمت ما

زمین عجیب یخ می‌زند

یادتان است می‌گفتند:

نمک بر زخم من نباش!

شور است و دردآور

کار یخ و سرما تسکین دردِ التهاب و تورم است

زمین است دیگر

ردپای حیات بر جای جای خود دارد

زیستگاه جاندارانی بنام بشر

بشری که آمد تا بشریت بر جای گذارد

خواست مدفوع و کثافت‌های آنانکه

پیش از خود از این محل گذشته‌اند را بشوید،

نه نشست که با دست برداشت

اکنون دست و چهره و تن‌اش آغشته از آن…

و ردپایی ترکیب از آن با خون

بر روی تنِ حیات زمین بر جای گذاشته،

نکند فردا که به انتهای شاهراه او رسیدیم

زبان بگشاید

گله و شکایت کند

چاره‌ای نداریم

بایست برویم و نمک بر یخ‌ها بپاشیم

تا آب شوند

و چاکرای رگ‌های حیات را بگشاییم.

سید اشکان حسینی

۱۹ نوامبر ۲۰۲۱

بازدیدها: 93