Home / پانل آزاد / مروری برسیرک انتخابات ریاست جمهوری در ایران، تمسخر دموکراسی و مردم سالاری

مروری برسیرک انتخابات ریاست جمهوری در ایران، تمسخر دموکراسی و مردم سالاری

رژیم اسلامی ایران یکبار دیگر نمایش سراسر دروغی به نام انتخابات را در سطح کشور به راه انداخته است. اینبار این سیرک بزرگ و پر هزینه، نام انتخابات ریاست جمهوری را یدک می کشد.
از همان روزهای آغازین حکومت ملایان، این قشر فریبکار تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا قدرت را از دست مردم خارج ساخته و خود در اختیار بگیرند. نخستین تلاش این قشر مفت خوار مغلطه ای به نام رفراندوم “جمهوری اسلامی، آری یا نه” بود. دکتر بهمن جلدی در مقاله ای به عنوان ” ایرادهای حقوقی رفراندوم نظام جمهوری اسلامی” می نویسد:
” پیرامون این رفراندوم ایرادات بسیار زیادی وجود دارد که هر کدام به تنهایی کافی برای ابطال کردن نتیجه آن در هر کشور دموکراتیک و حقوقمندی می باشد. بخشی از این ایرادات به نحوه قانونی اجرا و مدیریت بسیار ضعیف آن باز می گردد. بخشی دیگر از این ایرادات به فضای سیاسی قبل از همه پرسی بر می گردد که به هیچ وجه متناسب با اصول یک رفراندوم صحیح و معیارهای انتخابات آزاد و منصفانه نبود. علاوه بر این در جریان اجرای انتخابات، دست کاری ها، تقلب و دخالت های بی موردی نیز صورت گرفته است…از نظر خمینی، حکومت اسلامی مشیّت الهی و ولی فقیه نماینده خدا بر روی زمین است و او نیازی به رای مردم و رفراندوم ندارد و همه پرسی از دید وی تنها به معنای بیعت می باشد. پس او توقع نداشته که مردم انتخاب کنند و بلکه تنها از آنها می خواسته تا اراده و تصمیم وی را تایید کنند”(shahrvand.com).

فرشید سلطانی

پس از آن رژیم اسلامی حتی لحظه ای برای از میان برداشتن دموکراسی و بی اعتبار ساختن آرای مردم از تلاش دست نکشیده است. سنت دیرینه انتخابات و مراجعه به آرای مردم پیش از این رژیم وجود داشته و حتی تا جایی پیشرفت داشته ایم که زنان نیز از حق انتخاب سرنوشت خویش برخوردار بودند. این درحالی بود که در بسیاری از کشورهای همسایه چیزی به نام انتخابات وجود خارجی نداشت. اما این رژیم که موجودیت خود را در ترور و هرج و مرج می دید سعی در نابود سازی این واژه مقدس یعنی “آرای مردم” داشت.
در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری، در غیاب بسیاری از شخصیت های برجسته که برای نجات جان خود و خانواده شان از کشور خارج شده بودند و یا توسط جوخه های مرگ رژیم کشته شده بودند، بنی صدر به عنوان ریاست جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد. کسی که دو سال بعد توسط روحانیون از سمت خود برکنار شد و برای حفظ جان خود به فرانسه گریخت. در اوایل سال ١٣٥٩دانشگاه ها به عنوان مراکز روشنفکری و مبارزه با دیکتاتوری مورد حمله رژیم قرار گرفت. پس از چندی مراکز آموزش عالی در ایران کلا بسته شدند و موج پاکسازی استادان و دانشجویان به جریان افتاد در حالیکه در مورد بازگشایی دانشگاه‌ها هیچ اطمینانی وجود نداشت. بدین وسیله یکی از موثرترین جبهه های موجود در در مقابله با تشکیل دیکتاتوری توسط حکومت نوپای اسلامی از میان برداشته شد.
روند دیکتاتوری با سرعت افسارگسیخته ای پیش می رفت و جنگ با عراق نیز بستر لازم برای سرکوب هرچه بیشتر مخالفان را فراهم کرده بود چنانکه خمینی همواره از جنگ به عنوان نعمت و برکت یاد میکرد.
دومین انتخابات ریاست جمهوری در حالی برگزار گردید که حکومت نوپا و نو کیسه آخوندی، گروهی از دزدان و هم کیسه های خود به نام “شورای نگهبان” را وارد کارزار ساخت و به تایید عناصر دست نشانده و متعهد به سیاست های خود پرداخته و کسانی که احساس می شد در آینده برای منافع آنها دردسر ساز خواند شد را رد می کردند. به همین سادگی پروسه فرمایشی کردند انتخابات ریاست جمهوری کلید خورد. در این دوره 71 نفربرای تصدی پست ریاست جمهوری شرکت کردند که تنها چهار نفر باقی مانده و مابقی توسط فیلتر شورای نگهبان حذف شدند. در این دوره رجایی انتخاب شد ولی عمر دوران ریاست جمهوری او با کشته شدندش در یک انفجار در ساختمان نخست وزیری به پایان رسید.
در سومین و چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری علی خامنه ای انتخاب گردید. مرگ خمینی و حمایت های هاشمی رفسنجانی باعث شد که او جانشین خمینی و رهبر ایران شود. در دوره بعدی انتخابات ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی انتخاب شد و بدین گونه قدرت در میان آنها دست به دست می شد و مردم و گروه های دیگر بطور کامل از گردونه رقابت ها خارج شده بودند.
آنچه نباید اتفاق می افتاد، افتاده بود و خوفناکترین دوران ایران که می توان آن را با دوران حمله اعراب مسلمان و همچنین مغولان مقایسه نمود شکل گرفته بود. به راستی که جنگ برای این قشر راهزن و بزه کار نعمتی گرانبها بود تا در سایه هرج و مرج و معطوف ساختن افکار عمومی به آن مخالفان را سرکوب و قلع و قمع کرده و پایه های حکومت خود را مستحکم تر سازند.
در پنجمین و ششمین دوره انتخابات ریاست جمهوری هاشمی به این عنوان برگزیده شد . نگاهی اجمالی به کارهای اکبر هاشمی رفسنجانی موید این ادعاست که او مغر متفکر تمامی جنایات حکومت اسلامی از بدو شکل گیری آن بوده است. پس از پایان جنگ با عراق، اکنون جنایتکاران رژیم اسلامی می توانستند با خیال آسوده به فکر ترور و از میان برداشتن منتقدین و شخصیت های برجسته در خارج از ایران باشند و برنامه ریزی های لازم توسط رفسنجانی انجام شد.
نگاهی گذار به کارنامه‌ هشت ساله‌ ریاست جمهوری‌اش نشان از نقش وی دارد. هاشمی در سال 68 به مقام ریاست جمهوری منصوب شد. از نخستین اقدام های این فرد پلید و جنایتکار می‌توان به ترور دکتر قاسملو و یارانش در اتریش اشاره کرد. عبدالرحمان قاسملو از رهبران مبارز کرد و پیام آور صلح راه حل غیر مسلحانه بود.
تابستان سال 1369 ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو رخ داد که این اتفاقات همه برنامه‌ریزی شده از جانب شخص هاشمی رفسنجانی بود.
ترور عبدالرحمان برومند در سال 1370 در پاریس. ترور شاپور بختیار در سال 1370 در پاریس. مثله کردن و سلاخی فریدون فرحزاد در سال 1371 در آلمان. ترور دکتر صادق شرفکندی و یارانش در سال 1371 در رستوران میکونوس آلمان. ترور محمد حسین نقدی در سال 1371 در ایتالیا.
بجز این ترورها می‌توان به ترورهای داخل کشور اشاره‌ای داشت که مهمترین آن‌ها در دوره‌ی قدرت وی عبارتند از:
پاییز 1368، سلاخی کردن دکتر کاظم سامی. پاییز 1373، قتل سعیدی سیرجانی با تزریق شیاف پتاسیم. پاییز 1374، کشتن احمد میرعلایی با آمپول پتاسیم. پاییز 1375، کشتن دکتر غفار حسینی با آمپول پتاسیم. زمستان 1375، کشتن دکتر احمد تفضلی.
فاحشترین جنایت داخلی، مشهور به قتل‌های زنجیره‌ای است که اسناد آن توسط اکبر گنجی در کتابش منتشر کرده است. انفجار تروريستی مركز همیاری یهودیان بوینس آیرس در سال 1994 با همکاری گروه تروریستی حزب اله لبنان.
در هفتمین و هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری مترسک خندان، محمد خاتمی برگزیده شد تا سوپاپ اطمینانی باشد برای رژیم اسلامی و سراب برای کسانی که امید به اطلاح این حکومت داشتند. از طرفی با توجه به فعالیت های گسترده تروریستی سازمان دهی شده رژیم در خاج از کشور، روابط حکومت اسلامی با کشورهای عمدتا اروپایی به شکل بی سابقه ای تیره شده بود و حکومت قصد داشت با استفاده از چهره به ظاهر اصلاح طلب و خوش آب و رنگ خود از آنان دلجویی کرده و فرصتی تازه بخرد. نکته جالب و تامل برنگیز اینست که دیکتاتور ولایت فقیه حتی نسبت به مهره هایی که خود چیده است نیز بدگمان بوده و به شکلی دیوانه وار در توهم به سر می برد به گونه ای که حتی به نزدیکان خود نیز بدگمان است. خاتمی که بیشتر به مترسکی بی دست و پا شبیه بود تا رئیس جمهور همواره وفاداری خود به شورش 57 و رهبر ایران را اثبات کرده بود و سعی داشت با عوام فریبی و ژست روشنفکرانه بر زشتی های حکومت اسلامی ماله بکشد در حالی که عوامفریبی رویه اصلی کارش بود. در دوران خفت بار خاتمی و در سال 1378 حوادث کوی دانشگاه روی داد و برخورد خشونت بار و سرکوبگرانه با دانشجویان. قتل های زنجیره ای از دیگر دستاوردهای دوران خاتمی بود.
پس از پایان یافتن تاریخ مصرف خاتمی، ولی فقیه برگ دیگری را رو کرد. مهره ای که بی شک آینه تمام قد حکومت اسلامی است. محمود احمدی نژاد. سگی که دست صاحب خود را گاز گرفت. هنگامی که اختلافات دو دزد دیرینه، خامنه ای و رفسنجانی بر سر نحوه به غارت بردن این ثروت باد آورده بیشتر شد خامنه ای به دنبال فردی بود تا بتواند سیاستهای خود را پیش ببرد. در این میان یکی از اعجوبه های دست پرورده نظام سر از آستین خامنه ای برون آورد و خود نمایی کرد. محمود احمدی نژاد به حق و انصاف مرزهای حماقت، دروغ گویی، شیادی و بطور کلی عدم پایبندی به اخلاقیات را جابجا کرد. او حتی توانسته بود خامنه ای، رهبر دیکتاتور جکومت اسلامی را فریب دهد بطوری که بر سر او با یار دیرینه خود یعنی هاشمی رفسنجانی که به دست گرفتن قدرت را مدیون او بود در افتاد.
برای نمونه برخی از خصوصیات احمدی نژاد را از زبان پرویز کاظمی وزیر رفاه دولت اول او می بینیم: “احمدی نژاد دروغ می‌گفت. مثلا با من ظهر جلسه داشت و صحبت می‌کرد و شب در جای دیگری می‌گفت از صبح در اصفهان بودم. بعد طوری حرف می‌زد و توضیح می‌داد که حتی من هم قانع می‌شدم و با خود می‌گفتم که نکند حتما روز گذشته پیش ایشان بودم”. “آقای احمدی‌نژاد اصلا علم، فهم و سواد مدیریت ندارد. نمی‌دانست در جایگاه یک رئیس‌جمهور چگونه باید رفتار کند. تعاملات مدیریت را نمی‌دانست. مثلا یکبار در جلسه دولت گفت سیستم بانکی که کاری ندارد، دریافت و پرداخت است دیگر! گفتیم پس تحصیلات PhD چیست که برای سیستم بانکداری می‌گذراند. گفت نه بابا. اینها چیزی نیست”. “من قبل از مناظره معروف مهندس موسوی و احمدی‌نژاد برای دوستان نوشتم که دو موضوع را در مناظره‌ها توجه داشته باشید. یک آقای احمدی نژاد دروغ می‌گوید و دو اینکه حریم نگه نمی‌دارد”. (http://aftabnews.ir)
البته اینها قطره کوچکی از دریای بیکران رذالت ها و پلیدی های این مهره برآمده از کنه انقلاب اسلامی است. کسی که همچون روسای پیشین دستش به خون آلوده بود. ضرباتی که سیاستهای نابخردانه و ماجراجویانه او به پیکر مردم ایران وارد کرد باعث گردید تا مردم بیش از پیش در چنگال فقر و تنگدستی فرو روند و نارضایتی عمومی از حکومت اسلامی به حد انفجار رسید. این حماقت ها تا بدانجا پیش رفته بود که بسیاری از شخصیت های قسم خورده نظام نیز به اعتراض برخواستند. در دوره دهم شکاف میان سران نظام عمیق تر شد. در اوایل سال 1388 مردم و بخصوص دانشجویان به عنوان اعتراض به خیابان ها ریختند اما حکومت مستبد اسلامی به وحشیانه ترین شکل ممکن با آنان برخورد کرد. بازداشت و سرکوب شدید معترضان توسط نهادهای امنیتی، نظامی و انتظامی انجام می گرفت. صدها نفر از روزنامه نگاران، رهبران احزاب سیاسی منتقد دولت و فعالان سیاسی بدون ارتکاب به جرم یا تفهیم اتهام روانه زندان و بازداشتگاه شدند. در تظاهرات‌ مسالمت‌آمیز معترضان نیز عده کثیری توسط نهادهای امنیتی بازداشت شدند. این برخوردها پس از سخنرانی تهدید آمیز علی خامنه‌ای درنماز جمعه افزایش چشم گیری یافت و ابراز نگرانی دبیر کل سازمان ملل را در پی داشت و هزاران نفر در سطح کشور دستگیر شدند. همچنین در یکی از کم سابقه‌ترین موارد حمله به دانشجویان، در شب ۲۴ خرداد و بامداد ۲۵ خرداد، نیروهای امنیتی به خوابگاههای دانشجویان در تهران، شیراز، اصفهان و… حمله‌ور شده و عده کثیری را مجروح و بازداشت کردند. چنانکه بازداشت‌شدگان در کوی دانشگاه تهران می‌گویند در اماکن مختلف و از جمله مکانی که طبقه منفی چهار ساختمان وزارت کشور تخمین زده شده‌است برای چند روز تحت شکنجه قرار گرفتند. برخی از پزشکان ایرانی می‌گویند که تعداد کشته‌شدگان بیش از آمار اعلام شده (۲۰ تن) است اما بسیجی‌ها مرگ تظاهرات‌کنندگان را پنهان کرده و بر پزشکان فشار آورده‌اند که در این مورد با کسی صحبت نکنند. یکی از پزشکان می‌گوید که تنها در بیمارستانی که وی در آن حضور داشته در هفته اول ۳۸ تن کشته شده‌اند. روزنامه گاردین گزارشی از آزار جنسی یکی از پسران بازداشت شده منتشر کرده‌است.
در یکی از موارد به نام ترانه موسوی نیز تجاوز جنسی شده و جسد او را آتش زدند و در اتوبان کرج قزوین رها ساختند.
نمونه هایی از جنایات و جرایم انجام شده در دوران محمود احمدی نژاد:
۳۰۹ دانشجو با محرومیت از تحصیل، ممنوع‌الورود شدن، احضار به کمیته انضباطی، احضار به دادگاه، بازداشت (کمتر از یک هفته) مواجه شدند. بیش از ۴۰ تن از اساتید دانشگاهها اخراج شدند. بیش از ۹۰ نشریه دانشجویی توقیف شد. کشته شدن ابراهیم لطف اللهی در بازداشتگاه وزارت اطلاعات در سنندج. کشته شدن زهرا بنی یعقوب در بازداشتگاه نیروی انتظامی در همدان. قتل سمیه کاکاوند دانشجوی رشته حقوق دانشگاه میبد یزد توسط یک مامور نیروی انتظامی. شکنجه و قتل محمد کامرانی 18 ساله. شکنجه و قتل محسن روح الامینی.
شکنجه و قتل سهراب اعرابی در کهریزک. توقیف جراید و اعمال شدید فیلترینگ. پلمپ بسیاری از مراکز کتابخوانی، کافه کتابها و محل های مطالعه و گفتگوی جوانان.
احمدی نژاد به درستی نشان داد که یک نیروی وابسته به حکومت داعش شیعه حاکم بر ایران برای باقی ماندن بر قدرت از هیچ جنایتی دریغ نخواهد کرد.
رحمان کریمی یکی از فعالین سیاسی می گوید: “ساواک شاه دو نوع بازجو داشت: کبوتر و باز. کبوتر، نرم و خیرخواهانه!! به سراغ زندانی سیاسی می رفت تا او را وادار به تسلیم کند. باز، با چهره و رفتاری خشن و توهین آمیز می خواست سوژه مقاوم را به زانو درآورد. من هر گاه به دو جناح رژیم شیطان صفت، سراپا فاسد و بی رحم ملا پاسدار حاکم بر ایران نگاه می کنم آن بازجویان کبوتر و باز ساواک، برایم تداعی می شود. یک جناح در کار فریب مردم جان به لب رسیده ایران است تا به عنوان یک سوپاپ اطمینان، هم اعصاب ها را آرام کنند و طغیان توده ها را به تعویق بیاندازند…” ( www.hambastegimeli.com)
پس از خاتمی، نوبت به احمدی نژاد که جنایتکاری بالفطره بود رسید و می بایست دوباره کسی با چهره ای فریبنده وارد کارزار شود تا دوباره وقت بخرد. بخصوص تحریم های کمرشکن که خزانه تهی می ساخت. بدین ترتیب رژیم، از دلقکی دیگر رونمایی کرد. اینبار نوبت به حسن روحانی رسید و او با امتیازات فراوانی که به کشورهای اروپایی و آمریکا داد توانست کمی برای رژیم وقت و پول فراهم نماید تا سقوط این پیکر متعفن و رو به فساد را کمی به تاخیر بیاندازد. روحانی نیز البته در کارنامه خود مشارکت فعال در امر سرکوب پرسنل ارتش، زنان و دانشجویان را داراست و خصوصا زمانی که در شورای امنیت ملی بود تمامی نقشه های سرکوب مردم از کانال او عبور می کرد. نکته جالب آمار وحشتناک اعدام ها در دولت روحانی ست که لرزه بر اندام هر انسانی می اندازد . البته این شخص در میان سایر آدمکش های رژیم شخص میانه رو و اصلاح طلبی به شمار می رود. اما آنچه که برای رژیم، مهم و حیاتی است نمایش چهره ای بزک شده و قابل اصلاح است ازین رو همواره دست به اقدامات فریبکارانه بسیاری زده اما دیگر آبرویی برای رژیم اسلامی باقی نمانده است و از سوی دیگر کفگیر به ته تیگ خورده و دلارهای نفتی نیز با سرعت زیاد درحال ناپدید شدن هستند. یا خرج حمایت از تروریسم در منطقه می شوند و یا توسط دزدان حاکم به حسابهای شخصی شان واریز می گردد.
و اما این سوال پیش آید که رای مردم چه جایگاهی دارد؟ و اگر نظام اسلامی برای رای مردم ارزشی قائل نیست پس انتخابات چه معنایی دارد؟ جواب سوال نخست بخوبی از رفتار سیاسی سران حاکمیت مشخص است. در واقع نخستین انتخابات مهم این حکومت همان فریب بزرگ و مغلطه رفراندوم برای تغییر نظام کشور از شاهنشاهی به اسلامی بود. این نمایش بزرگ تنها برای مردمی نشان دادن حکومت اسلامی در نظر افکار عمومی و جهانیان بود و همچنین محکم کردن پایه های حکومت نوپا و نتایج آن به گواه تاریخ کاملا ساختگی و دروغ بوده است. نخستین انتخابات ریاست جمهوری نیز در شرایطی برگزار شد که عملا هیچ نیروی اپوزیسیونی وجود نداشت و تنها کسانی شرکت کردند که به کلیت نظام معتقد و پایبند بودند. هر چند نظام اسلامی این افراد را نیز تحمل نکرد و برای دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری فیلتر شورای نگهبان را ابداع نمود و تا کنون نیز سنت فیلتر کردن و حذف شرکت کنندگان پابرجاست.
بارها و بارها سران حکومت داعش شیعه عنوان کرده اند که رای مردم ارزشی ندارد. برای نمونه می توان به گفته های آخوند مصباح یزدی با نشریه پرتو سخن در دیماه 1384 اشاره کرد: “در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست جمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن رضایت ولایت فقیه است”.
و اما در جواب سوال دوم می توان گفت: به نظر می رسد که آرای مردم و یا به عبارت بهتر حضور مردم پای صندوق های رای تنها مصرف خارجی داشته باشد. تجمع مردم در محل های اخذ رای از دید ناظران خارجی ممکن است به عنوان شور و نشاط سیاسی و علاقه مردم به نظام تلقی شود و برای حاکمیت، مشروعیت به ارمغان بیاورد. بنابراین حاکمیت به هر وسیله سعی در کشاندن مردم به محل های اخذ رای دارد. از سیب زمینی رایگان گرفته تا تهدید به قطع یارانه.

از طرفی مردم نیز که به ماهیت بی ارزش و مضحک انتخابات فرمایشی رژیم اسلامی پی برده اند به هر نحو ممکن سعی در تمسخر این نمایش دارند ولو با ثبت نام بی رویه و افسار گسیخته به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری. عده ای نیز تنها تریبون برای بیان عقاید خود را همینجا می بینند و بسوی آن می شتابند تا دردشان را به گوش سایرین برسانند.

اکنون نیز در این سیرک بزرگ انتخاباتی بار دیگر دست به دامان استراتژی انتخاب میان بد و بدتر شده اند اما باید آگاه بود که شرکت در این نمایش دورغ در حقیقت شرکت در بازی باخت- باخت است. تنها تصمیم عاقلانه تحریم است. اکنون برگ برنده در دستان مردم قرار دارد. با مبارزه مدنی و بی اعتبار ساختن تمامی ادعاهای سران جنایتکار رژیم اسلامی می توان افکار عمومی را به حرکت وادار کرد و همچنین همگرایی و همبستگی نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور در تمرکز فعالیت های خود علیه کلیت نظام و معطوف داشتن جهانیان به موارد بی شماری از جنایت های رژیم اسلامی علیه مردم می تواند مشروعیت ناچیز این رژیم را از بین برده و سست و ناتوان کند.
گول سیرک انتخابات را نخوریم. گرم کردن تنور انتخابات چیزی است که حکومت می خواهد و به نظر می رسد.
تحریم انتخابات تنها راه نجات است.
فرشید سلطانی، استکهلم
2017-04-22

Visits: 877