یارسان مدیا
دوشنبه، 06 ژانويه 2020
امیر سلیمی:
مدتهاست در گسترهی ارزشها و رابطهی افراد با آنها در خلوت خود به اندرون تأمل و اندیشه فرو رفتهام. با توسل و اتکا به منطق و توانای ذهنی منحصر بخود تلاش کردم به تبیینات و ادراک جمعی از این ارزشها – بخش بزرگی از این ارزشها می توانند ثابت باشند و قطب نما و تعیین کنندهی افق بینش و اخلاق اجتماعی ماست – پی ببرم. البته بخش قابل ملاحظهی دیگر آن که در ذهنیات و رفتارها و نگرشهای اجتماعی متبلور می شود و در روند زمان در گذر تحول قرار می گیرد و پوست و هسته عوض می کند و برای تفسیر و تحلیل آنها مجبورا در دام پارادایم جبر تاریخی یا بقول غربیان” دترمینیسم” می افتیم. مبنی بر این طرز تفکر روند تحولات ارزشها می تواند کرونولوژیک – دیالکتیک باشد و با سپری نمودن مرحلهی و گذار به مرحلهی دیگر ارزشها تغییر ساختار و محتوا می دهند.
ارزشهای ما و اعتقاد داشتن به آنها بر نقش های اجتماعی ، سیاسی و روشنفکری و رسیدن به تصورات و تصدیقات تأثیرات راهبردی و تعیین کننده دارند. ما در زندگی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حامل ارزشها، باورها و الگوها ومعرف اخلاقیات منحصر بخود هستیم.
حوزههای جامعه شناسی و مردم شناسی و مراکز معتبر پژوهشی و تحقیقی دولتی و وابسته و غیر دولتی و مستقل از میدانداران اصلی و تولید کنندگان اصطلاحات، مقولات و تعاریف نوی در رابطه با اجتماعات و گروهای اتنیکی، دینی و فرهنگی هستند. امروز ما هر روز با مانیفستها و انالایزهای اتاق فکر ” تینک تانک” وابسته به اردوگاهای نظری چپ و راست و دولت در رابطه با مباحثی در پدیدارشناسی فرهنگ، دین، جنسیت، طبقه، محیط زیست، اتنیسیتی ( بنظر من در زبان کوردی و فارسی نمی توان مترادفی برای این اصطلاح پیدا کرد. بکارگیری واژههای ملت، خلق ، قوم و نژاد برای ترجمهی آن گمراه کننده می باشند. البته منظور من در رابطه با ایران و شرایط آن می باشد که دارای شش تا پنج گروه اتنیکی می باشد.) بمباران می شویم. تولیدکنندگان این واژهها و مقولات مبنی بر ملاحظات خاص و با کمک تحلیل و تعاریف خود جایگاه گروهای اجتماعی و افراد را در میدانها و موردهای مختلف مشخص کردهاند، و حتی نیز بر خلاف میل و مراد آنها این موقعیتها را در حوزههای سیاسی، علمی و افکار عمومی نهادینه نمودهاند. بقول تولستوی، “انفی نی تزیمال”( یا حساب های خرد) افراد و اجتماعات ،تبدیل به بازیچههای دست قدرتهای مستبد شدهاند و این قدرتهای کاپیتالیستی که بیشتر به سود می اندیشند واهمه و ابای از این ندارند که چگونه از افراد و اجتماعات در تنظیم راوبط خود با دیگران یا هم عضوهای خود در باشگاه “قدرت” استفاده کنند و با تفرعن از آنها با عنوان عوام نام می برند، این رفتار نشان دهندهی عدم باور و پایبندی کاپیتالیسم به اخلاق است.
***
جامعهی یارسان در داخل ( تکثر نابرابر) و خارج ( تکثر برابر) (موضوع جامعهی یارسان در داخل ایران و موضوع تنوع می تواند سوژهی بحثی برای تعریف ساختار کنفدراسیون در ایران از دیدگاه جامعهی یارسان باشد. باید به یاد داشته باشیم که مادها و هخامنشیان ایران باستان و دیگر سرزمینها را به شکل ساتراپ اداره می کردند. ساکنین ساتراب دارای ویژهگیهای فرهنگی و تاریخی، که در یک جغرافیای مشخص قرار گرفته بودند، مختص بخود بودند و در امور اداری درون خود خودمختار بودند) بخشی از استخوانبندی ساختار جوامع متنوع و پلورال می باشد.
مبنی بر نظریهی “دیرینهگرائی” جامعهی یارسان مثل دیگر گروهها دارای پیشینهی تاریخی، ارزشها، اعتقادات، رفتار و بینش اجتماعی و آنچه در ادبیات مارکسیستی “روبنا” نام دارد، می باشد. این کیفیتهای تاریخی و هویتی، ثابت و پایدار، سالهاست که علیرغم افت و خیزها تداوم یافته است و جامعهی یارسان بواسطهی آنها خود را شناسایی و تعریف می کند. بخش انگشت شماری از اعضای این جامعه در خارج از کشور مدتهاست که وارد کارهای سازمانی از نوع فرهنگی و سیاسی شدهاند ( منظور از متمرکز بودن روی مسائل یارسانی در مدت این 30 سال اخیر است) و این امر توجه و نظر دیگر نیروهای سیاسی سراسری و منطقهی را به سوی تواناییها، لیاقتها، پتانسیلها و طرح خواستها و پلاتفرمهای خود جلب کرده است. ابزار سیاسی، فرهنگی و روشنفکری جامعهی یارسان قرأتی خودی و نو از برنامههای سیاسی و اجتماعی و نظریهی نوینی از اتنیک کورد در ایران مبنی بر تکثر برابر ارائه نموده است ( این نظریه باید با استفاده از شاخصهای مربوطه از لحاظ تئوریک غنی گردد. حرکت و حضور جامعهی یارسان تا اندازهی خلاء پراگماتیک آنرا جبران کرده است) و فرزندان خود و بخش عظیمی از نخبهگان سیاسی و روشنفکری جامعه کورد را از خواب دهههای رکود بیدار کرده است، و با عمل سیاسی خود مسائلی چون بحث در بارهی ملت و ملت گرائی که با تابو مهر زده شده بود ، شکاند و تعریف و ترجمهی آنها را از حوزهی اختیارات خودمحوری و بزرگ بینی تشنهگان سلطه و قدرت در جامعهی کورد ایران در آورد. امروز هر گونه تحول و یا طرح ریزی برنامهای برای ادارهی این بخش از ایران بدون مشورت و مشارکت جامعهی یارسان و نمایندگان سیاسی آن، بدلایل موقعیت ژئوپولیتیکی، کمیت وکیفیت دموگرافی، دیرینه و سابقهی حضور تاریخی و هوشیاری جمعی، غیر قابل ممکن است. تعادل دمکراتیک در صف بندی و آرایش سیاسی احزاب کوردستان ایران در گرو حضور و نقش مثبت نمایندهی سیاسی جامعهی یارسان می باشد. جامعهی یارسان خود را یکی از لایههای گروهی جامعهی کوردستان می داند و منافع خود را در این موزائیک تعقیب می کند. اما در صورتیکه با تبعیض اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی روبرو شود ناچارا احساس همگرایی را از دست خواهد داد و شراکتهای تاریخی را بدون کوچکترین تردید فدای منافع کنونی و ابدی خود خواهد کرد.
***
اما و اما یک جای قضیه لنگ است. جامعهی یارسان خارج از کشور از لحاظ فرهنگی و ارزیابی ارزشهای اخلاقی دارای نواقصی جدی نیز هست که باید با شهامت و جرأت اخلاقی روی آنها انگشت گذاشت و مشخصههای آنها را برملا کرد. باعتقاد راقم این مقاله تحول و ترقی مثبت فرهنگی و داشتن ارزشهای استوار مانند مدارا بودن، احترام به حقوق بشر، اعتقاد به دمکراسی، باور به عدالت اجتماعی و نفی استبداد و ظلم زمینه و بستر اولیه را برای موفقیتها و پیروزیها یک جامعهی مبارز مهیا و مساعد می کند. مخاطبین این مقاله افرادی بسیار کم درون ما می باشند – دیگران این مجموعه یا” مشت” افراد را نمونهی” خروار” تمام ما می پندارند – که انحطاط و بی ثباتی اخلاقی آنها می تواند ضربات محکم و مهلکی به اعتبار و پرستیژ جامعهی ما بزند. هرچند تمام جوامع و اجتماعات ایرانی مبتلا به این درد مزمن اجتماعی هستند اما ما مردمی دیرین ولی تازه شناخته شده برای اجتماعات همسایه، چشمهای زیادی به رفتار، نگاه و مواضعمان خیره شده است. تحلیل دیگران از ما میکروسکوپی و در نهایت هدفمند و نیتگرا می باشد.
انسان بدون آرمان، بدون اتوپیا و چند هویتی
جامعهی ما نیز، مثل دیگر جوامع، افرادی بدون هدف و آرمان دارد. این افراد خامیهای ذاتی، طبیعی و بدتراز همه ناقصی اجتماعی دارند. آنها مقصد و جهت سیاسی و اجتماعی خاص و روشنی ندارند و بدلیل حس و اخلاق خودپرستانه فاقد قوهی تشخیص و تبیین منافع جامعهی مادر هستند. آنها برخلاف انسان با آرمان و هوشیار با پدیدههای درونگری و آیندهگری آشنایی ندارند و چشمهایشان بیشتر از نوک بینی خودشان چیزی دیگر نمی بیند و فاصلهها و دورنماها را نمی شناسند. چنین افرادی فاقد افق فردا و راهی مشخص هستند و در پروسهی زمان و فرایافت تاریخ آواره و سرگردان چشمی به عقب و دل در گرو گذشته دارند. گذشتهی آنها چندان پر افتخار نیست، چونکه هستی خودشان را در اختیار ارباب قدرت قرار داده بودند. این گذشته پر از ستم به هویت و حیثیت خود و در نهایت از خود بیگانگی موج می زند اما آنها ستم، از خود بیگانگی و هستی تاریخی خود را به دیگران فروختند تا اینکه بتوانند برای چند صباحی بر اریکهی دیگر تکیه زنند و نا آشنای جذاب تجربه کنند. اما این نا آشنا به ذات آنها در می افتد و آنها را می مکد و از اینکه خام و خالی از روح گشتند به دور می اندازد. دیگر اثری از زمینه و هوش ناچیز قیام در آنها نمانده است اما بعضی وقتها چشم به افقهای دور و آینده، که پراز امید و بهروزی است، می دوزند و تلاش رسیدن به آن را تصور و خیال می کنند.در بین زمانهای گذشته، حال و آینده سرگردان هستند. ناگهان کشف می کنند که گرفتار درد و هنجار بغرنج دو گانگی و چند رویهی می باشند. لحظهی با این و لحظهی با آن، بی ثبات و بدون تعهد و آرمان به هر دری می زنند و به هر دیوان و اربابی سر می دهند. گامی به پیش دارند و گامی به پس و نمی توانند خود را با خود و حال تطبیق و سازش دهند. گرفتار دیروز، امروز و فردا هستند و آنقدر هراسانند که توانایی تدارک، تصمیم، تشخیص و برنامه ریزی ندارند و در نهایت به درهی بحران هویتی و اخلاقی سراشیب و سرازیر می شوند و دیگر خودیابی و خودشناسی غیر ممکن می گردد.
بحران اخلاقی
جوامعی که دچار رکود، سکون و افتهای پی در پی و گیاهوار تاریخی می شوند، با بحران اخلاقی و یا با باز تولید این نوع از بحران دست بگریبانند.
اگر ما از دیدگاه فلسفی و اعتقادی یاری اخلاق را تعریف کنیم، می توانیم به قرأئت درستی از اخلاق برسیم.
بابا خوشین می گوید:
یارسان و راه
راه حق راسین، برانان و راه
پاکی و راستی و نیستی و ردا
قدم و قدم، تا و منزلگا
در کلام فوق می توان اشاراتی را استخراج کرد که مدلول بر آن است که برای نیل به کمال و زندگی سالم اجتماعی نیاز به صداقت اخلاقی است.
بوسیلهی معیار خوب و بد است که انسان اجتماعی مناسبات و روابط خود را با دیگر افراد و جامعه تعریف و تنظیم می کند و نتایج بر آمده از آن را مورد سنجش و ارزیابی قرار می دهد و بدان ها نمره می دهد.
بسیاری از جامعهشناسان ومردم شناسان بر این نظرند که اجتماعات و جوامع انسانی استعداد و توانای آن را دارند که بدون قوانین و مقررات روی پای خود بایستند اما هیچ گروه و جمع انسانی نمی تواند بدون داشتن معیارهای اخلاقی و دیگر قردادهای مربوط به آن، زندگی سالم و امنیت اجتماعی داشته باشد. همهی ما می دانیم که اولین و اساسی ترین عامل تجمع و موفقیت انسانی در گرو داشتن و پایبند بودن به معیارها، شرطها و ارزشهای مشترک اخلاقی و تعهد به حفاظت و عمل به آن است. تدوام حیات تاریخی گروها و اجتماعات در گذر زمان از دورههای اولیهی تاریخ بشر تا بامروز این ادعا را تقویت و تصدیق می کند.
امروز افرادی هستند که فاقد ایدهی “جامعهی ایدهآل” هستند و نداشتن چنین ایدهی موجب از بین رفتن معیارهای ارزیابی نیک و بد نزد آنها شده است و با بحران اخلاقی و بحران ارزیابی دست بگریبانند. در دورهی انقلاب 57 و قیام جمعی، اهداف، آرمانها و نرمهای اخلاقی کاملا مشخص بودند و میزان سنجش معیارها را در همهی عرصههای رفتاری در زندگی اجتماعی بدست می دادند. هوشیاری و اخلاقی جمعی روی ارزشهای ” خوب و بد ” توافق داشتند. در آنزمان آرمانشهر، ایدهها و اهداف همه یکی و یا مشابه بودند و میزان سنجش مشخص بود.انسانها باورها و اعتقادهای عمیق و راسخی داشتند و بر سر آنها تا پای نثار جان می رفتند و برای تحقق آنها بر بستر معیارهای اخلاقی عالی حرکت می کردند. حتی زمانیکه نیروهای سیاسی و خیل آوارهگان رو به خاک عراق کردند و سر از قصر استبداد بعثی صدام در آوردند، همچنان باور به آرمانشهر خود داشتند. احزاب کوردی و سراسری و گروهای ( چکدار) به مبارزه علیه رژیم ادامه دادند. این مبارزه بدون پشتیبانی مالی و سیاسی سازمانهای دولتی حکومت بعث غیر ممکن بود. روابط احزاب و این گروها با حکومت بعث می تواند سوژهی بحثی جالب و جداگانه ازمنظرهای مختلف جامعهشناسی وعلوم سیاسی و امور روابط باشد که در حوصلهی این مقاله نیست.
انتخاب کردن عراق و حکومت بعث گزینشی اجباری بود که هدف آن نابودی نظام نو در ایران بود. در اینصورت هر راهی که بسوی جامعهی ایدهآل و شهر دنیای جمعی ادامه می یافت، “نیک” بود و بر عکس هر عملی که پشت کردن به شهر نیکان جمعی را طلب می کرد، “بد” بود. این انسان، امروز، این ایده را باخته و از تشخیص خوب و بد عاجز است. بدون داشتن مرزهای مشخص اخلاقی با محاسبات سود اندوز در جستجوی تحقیق موفقیتهای فردی و خصوصی می باشد. مهم نیست برای نیل به این اهداف به چه کسانی و تشکیلاتی و نظامی همکاری و همرای می کند، فقط تاکتیکی فکر و عمل می کند تا اینکه به موقعیت و موفقیتی شغلی، اجتماعی و غیره برسد. او ( انسان، انسانها، فرد و افراد) با بغض، کینهجوی، حسادت و رقابت منفی هر چه بیشتر در پی برداشتن و نابود کردن دیگران است. دوستی،عشق، انسان دوستی و نوع دوستی یا نابود شده اند یا اینکه بطور کلی و جدی ضعیف و توانای استقامت در برابر منشها و باورهای نادرست ندارند. تدوام این وضعیت همهی ما را به سوی پرتگاه و جامعهی انسانی فقیر و فاقد تفاهم و دیالوگ اجتماعی، نازا و اجاق کور فرهنگی و ایست و افتهای خطرناک تاریخی، سوق می دهد.
انسان لحظهی ( هوکی هوکی)
بدلیل نداشتن ایدهی آرمانشهر که تمام آرزوها، امیدها و حقوقها در آن تبلور عینی پیدا کنند، مرزهای اخلاقی و دیگر روابط اجتماعی و فرهنگی نامشخص هستند. با فروپاشی این شاخص اجتماعی انسانها و افراد در بین گذشته ، حال و آینده سرگم و آواره هستند و فاقد میزانی برای تعریف خود می باشند. هر روز نامی و نشانی دارند. اصلا می توان ادعا کرد که عددی قابل ملاحظه نام و نشان خود را فراموش کردهاند. اینها توانای ندارند که خود را از دیگران متمایز نمایند و یا اینکه بر بستری اخلاقی و فرهنگی نشان وشباهتی با دیگران پیدا کنند و خود را با دیگران وصل دهند.
چنین وضعیتی انسان را ” لحظهی” و” مقطعی” می کند. نام ، هویت، شخصیت، تصمیم گیریهایش، واقعیتهایش، اخلاقش ورفتارش لحظهی می شود. چند گونگی و آورهگی هویت قطب نما آرمان و هدف را از او می گیرد. از همه بدتر انتقال دو گانگی شخصیت و هویت به نسل بعدی است. آنوقت که در خواهیم یافت که بزرگترین فاجعه و ایست تاریخی را تنها میراث ما برای آیندهگان بوده است، دیر خواهد بود. آنوقت شروع به تهمت و افتراء می شود و یکی دیگری را مسئول و پدید آورندهی وضعیت موجود و حاکم می داند.
ما و ارزشهایمان
بدلیل نداشتن معیارهای ارزشی قادر پاسخ به چالشهای بحران هویتی، که به درد آن مبتلا شدهایم، نیستیم. این بی هویتی، نداشتن منظومه ومبانی اعتقادی و اخلاقی برای تشخیص نیک و بد با خود حمل می کند. برای اینکه وانمود یا تظاهر به داشتن ارزش و اخلاق بکنیم ، به مقایسههای سطحی و ساده سمبلهای نیک و بد بین خود و مخالفانمان دست می زنیم و به یاری آن به ارزیابی اتفاقات می پردازیم.
برای مثال نظام ولایت فقیه (ها) را دوست نداریم و آنرا مروج مرکز تولید:
_ کهنه پرستی می دانیم.
_ سانسور، سرکوب و تفتیش عقیده می دانیم.
_ زندان، اعدام و متکی بر قساوت و دژخیمی و نابرابری می دانیم.
خود را دشمن جاسوس، دزدان اداری، محتکران بازار، شکنجهگر و دیگر میکروبهای اجتماعی می دانیم. اما همانطور که در بخش پیشین مقاله متذکر شدم بدلیل عدم داشتن سیستم و منظومهی ارزشی معین می توانیم تغییر رنگ بدهیم، و با ارزیابیهایمان دست به توجیهگری می زنیم و مست بوی سود و موفقیت می شویم.
اگر کسی از عملهی ظلم سفارشی به ترتیب و پیشبرد کارمان بنویسد، اگر یکی از فامیلهایمان عامل اطلاعاتی یا کلاهبردار اداری باشد، اگر مأمور حراستی فرودگاه ” امام خمینی” از اضافه بار مان که ” زو ترشی” ، ” ترخینه” و ” روین دان کوردی” می باشد در مقابل مبلغی اجازهی بار آن را می داد، اگر مأمور سفارتی کار شناسنامه یا گذرنامهامان را آسان می ساخت و یا سند ازدواج “اسلامی” برایمان صادر می کرد و هزاران اگر دیگر ، آنوقت حس سودجوی و انگیزهی موفقیت ودستآورد لحظهای سراپای وجود خالی مان را می گیرد و “سمبلهای ضد ارزشی مان” تبدیل به ارزش می شوند ونوع کارهای این دسته از عمله زشتی خود را از دست می دهد و حساب آنها را با بقیه جدا می کنیم و آنها را می بخشیم و بمباران قندیل و اعدام فرزندان ملت را نیز شرمندانه توجیه می کنیم. بدلیل اینکه ما عموما مردمی فراموشکار و ساده بنظر می رسیم و در رابطه با رفتار، مواضع و مسئولیتهای اجتماعیمان، که می تواند عواقب جدی بدنبال داشته باشد، حافظهی تاریخی مان کند و ضعیف کار می کند. بی ثباتی و عدم پاینبد بودن به باورها موجب آن می شود که ما با وزیدن هر بادی ضعیف تغییر جهت و سو دهیم و جای خیانت و خدمت و قهرمان و جنایتکار را در هم آمیزیم و بقول دکتر رضا آ به دنبال کسانی راه می افتیم که می توانند عکس مار را به جای کلمهی ” مار ” قالب کنند.
متغییر و متلون بودن با عادتها و عرفهای رایج در بین مردم ما عجین شده است. با وجود آنکه در کشورهای پناهندهپذیر اروپا و آمریکا بسر می بریم و چندان زیاد در اضطرار و اجبار تأمین معاش قرار نداریم اما کماکان تصور خاص خود از موفقیت و سعادت داریم. روزی بر علیه و روز دیگر له جریانی می شویم. یعنی دنبال سودها و شادیهای مقطعی تا آنسوی خطهای قرمز اخلاقی می رویم و با ” ئهو کوڕه زرنگه که له بان ئاو ئاگر بکهێتوه” به رفتارهای خود مشروعیت می بخشیم و خلاء معنوی خود را توجیه می کنیم. همانطور که در بخشی از این نوشته اشاره شد ، در اوایل انقلاب تمام راهها، برنامهها، اهداف و ابزار سرنگونی نظام را نشانه گرفته بود و بقول معروف : همهی راهها به روم ختم می شد. اکنون هر کسی تصور وتصویری از فردا دارد و با ورود این فرد/خود به روابط اجتماعی تصورها و تصویراتش /او رنگ عوض می کنند چونکه اهدافش لحظهی هستند و دارای زمینه و بستری ایدهآل نیستند. بدلیل فروپاشی شیرازههای فرهنگی نزد ما، هرکسی بنوعی و به نسبتی با نوعی از بحران ارزشهای اخلاقی و بحران هویت روبرو هست. این بحران ها همراه با ارزیابیهای لحظهای و شتابزده و فردی امکان اتحاد و انسجام تجمع پایدار و زندگی سالم جمعی را کندتر کرده است و دورنمایی افق آرمانها و ایدههای مشترک که در جامعهی ایدهآل می تواند تجلی یابد، غیر قابل تصور می سازد. این عدم همکاریها و عدم تفاهمای اجتماعی در روان و روح اجتماعی ما انعکاس می یابد و رها را بر هر گونه قرارداد و تعهد اجتماعی مسدود می کند و روش تربیت و آموزش اجتماعی نسلهای بعدی را به زیر سئوال می برد.
آخر سخن
آنچه در این مقالهی کوتاه بحث آن رفت، نه تعلیمات اخلاقی بود و نه موعظه ونصیحت بلکه هشدار دادن از وضعیت و واقعیتی تلخ و تحلیلی فشرده بر آن.
این مقاله را با گفتهی از سقراط، که امیدوارم در بارهی اخلاق اجتماعی جمعی ما نیز صدق کند به پایان می رسانم، که می گفت: مردمان از روی علم و عمد دنبال شر نمی روند، و اگر خیر و نیکی را را تشخیص دهند البته آن را اختیار می کنند. پس باید در تشخیص خیر کوشید. مثلا باید دید شجاعت چیست؟ عدالت چیست؟ پرهیزکاری یعنی چه؟ اخلاق چیست؟ و غیره. راه تشخیص این امور آن است که آنها را به درستی تعریف کنیم.
امیر سلیمی
اسلو ، 20.12.2011
بازنشر ١٣/١١/٢٠١٩
Visits: 79
hello there and thank you for your information – I have definitely picked
up anything new from right here. I did however expertise several technical points
using this website, as I experienced to reload the
site many times previous to I could get it to
load correctly. I had been wondering if your
web host is OK? Not that I am complaining, but sluggish loading instances times will
often affect your placement in google and can damage your quality score if advertising and marketing with Adwords.
Anyway I am adding this RSS to my e-mail and can look out for much more of your respective interesting
content. Make sure you update this again very soon.
A person necessarily help to make severely articles I
would state. That is the first time I frequented your website
page and to this point? I amazed with the analysis
you made to create this particular post extraordinary. Fantastic task!
Its like you read my mind! You appear to know so much about this, like you wrote the book
in it or something. I think that you can do with some pics to
drive the message home a little bit, but instead of that, this is
excellent blog. A great read. I’ll definitely be back.
32hvAj4 cheap flights
Its such as you learn my mind! You seem to grasp so much
about this, like you wrote the e book in it or something.
I think that you could do with a few % to force the message home a bit, however instead of that, this is excellent blog.
A great read. I will certainly be back.
You ought to take part in a contest for one of the
highest quality websites on the internet. I will highly recommend this website!