یارسانمدیا
٣٠م ژوئن ٢٠٢٤ م
رابطه اخلاق و سیاست یکی از موضوعات مهم و مورد بحث برای اندیشمندان، فلاسفه و حاکمان بوده است. در فرهنگ سیاسی ایران، سیاست اغلب به معنای فریب، دروغ، مالاندوزی و دغلکاری تلقی شده است. عبارت “سیاست پدر و مادر ندارد” به خوبی بیانگر نگرش و رویکرد رایج در میان ایرانیان نسبت به سیاست است. در حالیکە مأموریت تاریخی سیاست ورزی و سیاست تقویت رشد و شکوفایی جامعه و در درازمدت ارتقاء سطح آگاهی و بلوغ اجتماعی و سیاسی مردم در عرصەهای مختلف زندگی است کە بتوانند با نفوذ و خودمختاری خود بر روندهای مهم و کلان جامعە تأثیر بگذارند.
در طول تاریخ، اندیشمندان و فیلسوفان غربی دیدگاههای متفاوتی در مورد رابطه اخلاق و سیاست داشتهاند. در حوزە فرهنگ اسلامی شخصیت هایی نیز دیدگاەهای را در این مورد داشتەاند. از غزالی گرفتە تا روزبهان خنجی. ناگفتە نماند کە جواد طباطبایی همە اینها را متفکرین ایرانی می داند کە در تحول نظام اندیشگی و اندیشە سیاسی ایران – در حوزە فرهنگ ایرانشهری- نقش مهم و چشم گیری داشتەاند. در اینجا به بررسی چند دیدگاه کلیدی از متفکرین غربی و اسلامی و در کنار آنها زرتشت و کنفوسیوس ( طباطبایی خیلی از اینها را اهل سیاست نامە می داند و حساب آنها را از افردای چون ماوردی، کە احکام السلطانیە نوشتە و اهل شریعت نامە بودە، جدا می داند) میپردازیم. در پایان بطور گذرا و کوتاە بە دیدگاە و آراء مستقل یاران نظام اندیشگی یاری در این رابطە اشارە می شود و آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.
سقراط، یکی از نخستین و تأثیرگذارترین فیلسوفان در سنت غربی، پیوندی قوی بین اخلاق و سیاست میدید. او معتقد بود که جامعه خوب تنها با عدالت و اخلاق به دست میآید. برای سقراط، ضروری بود که رهبران آگاه و با فضیلت باشند و اخلاق را نمیتوان فدای اهداف سیاسی کرد. او باور داشت که فقط کسانی که عدالت و فضیلت را به درستی درک میکنند، صلاحیت حکومت را دارند.
رواقیون، مانند زنون سیتیوم، سنکا، اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس، معتقد بودند که اخلاق و سیاست از طریق ایده قانون طبیعی و عقل جهانی پیوند تنگاتنگی دارند. آنها بر این باور بودند که یک نظم اخلاقی جهانی وجود دارد که همه انسانها بخشی از آن هستند و از طریق زندگی مطابق با این نظم طبیعی است که به فضیلت و سعادت میرسیم. رواقیون استدلال میکردند که رهبران و سیاستمداران باید بر اساس این اصول جهانی عمل کنند و اخلاق شخصی و یکپارچگی اخلاقی برای حکومت عادلانه اساسی است. مارکوس اورلیوس، که یک امپراتور روم و فیلسوف رواقی بود، این اصول را در سراسر حکومت خود با ترویج عدالت، خویشتنداری و خرد در تصمیمگیریهای سیاسی به کار برد.
افلاطون معتقد بود که اخلاق و سیاست پیوند ناگسستنی دارند. او در اثر خود “جمهور” استدلال میکند که دولت ایدهآل باید توسط “فیلسوف-شاهان” رهبری شود که دارای خرد و اخلاق هستند. برای افلاطون، عدالت یک ارزش اساسی بود که باید هم بر زندگی فرد و هم بر ساختار دولت حاکم باشد.
ارسطو انسان را حیوانی سیاسی میدانست و معتقد بود که با مشارکت در دولتشهر (پولیس) میتوان به زندگی خوب دست یافت. او در «اخلاق نیکوماخوس» و «سیاست» ادعا میکند که اخلاق (فضیلتها) اساس سیاست است و هدف دولت ترویج فضیلت و خوشبختی شهروندان است (اودایمونیا).
ماکیاولی در «شهریار» استدلال کرد که سیاست قوانین خاص خود را دارد که اغلب با قوانین اخلاقی متفاوت است. او معتقد بود که یک رهبر مؤثر (شهریار) باید در مواقع ضروری برای حفظ قدرت و دولت حاضر به رفتار غیراخلاقی باشد.
توماس هابز انسانها را بهطور طبیعی خودخواه و در تضاد دائمی میدید. او در «لویاتان» استدلال میکند که برای حفظ صلح و نظم، یک قدرت مرکزی قوی ضروری است. هدف اصلی سیاست تضمین امنیت و ثبات است که ممکن است مستلزم سرکوب اعمال اخلاقی فردی باشد.
ایمانوئل کانت به اتحاد اخلاق و سیاست توجه داشت. او در نوشتههایش استدلال میکند که اصول اخلاقی باید زیربنای اعمال سیاسی باشد. او اصل “امر مطلق” را به عنوان یک قانون اخلاقی جهانی معرفی کرد و استدلال کرد که عدالت و آزادی باید ارزشهای محوری در سیاست باشند.
کارل مارکس اخلاق را محصول شرایط اقتصادی میدانست. از نظر او، ساختارها و ایدئولوژیهای سیاسی ابزاری برای حفظ قدرت طبقات حاکم هستند. از نظر مارکس، هدف کنش سیاسی ایجاد جامعهای بیطبقه است که در آن اخلاق و سیاست جدا از هم نباشند، بلکه بخشی جداییناپذیر از رهایی انسان باشند.
جان رالز در دوران اخیر، با توسعه نظریههای عدالت، تلاش کرد پلهایی بین اخلاق و سیاست ایجاد کند. رالز در «نظریه عدالت» اصولی را برای توزیع عادلانه منابع و فرصتها معرفی میکند که به اعتقاد او باید بر نهادهای سیاسی حاکم باشد.
ژان ژاک روسو دیدگاه پیچیدهای نسبت به رابطه اخلاق و سیاست داشت. او معتقد بود که انسان در حالت طبیعی خود خوب است، اما جامعه فرد را فاسد میکند. روسو در اثر خود “قرارداد اجتماعی” استدلال میکند که یک دولت عادلانه باید مبتنی بر اراده عمومی باشد که نشاندهنده خیر عمومی است. او معتقد بود که جامعه باید با قوانینی اداره شود که منصفانه باشد و ارزشهای اخلاقی مردم را منعکس کند. برای روسو، ضروری بود که سیاست در خدمت ترویج اخلاق و فضیلت در میان شهروندان باشد تا دولت و افراد بتوانند به طور هماهنگ توسعه یابند
متفکران غربی رویکردهای متفاوتی را در مورد چگونگی ادغام اخلاق و سیاست نشان میدهند. علیرغم دیدگاههای متفاوتشان، آنها اعتقاد مشترکی دارند مبنی بر اینکه یکپارچگی اخلاقی برای فعالیتهای سیاسی ضروری است.
زرتشت و کنفوسیوس
زرتشت، بنیانگذار آیین زرتشتی، بر دوگانگی اخلاقی که خیر و شر را متمایز میکند، تأکید زیادی داشت. در آموزههای او جهان نبردی است بین نیروهای خوب به رهبری اهورا مزدا و نیروهای شیطانی به رهبری اهریمن. اخلاق و سیاست در دین زرتشتی پیوند تنگاتنگی دارند، جایی که عدالت، راستی و نیکی از اصول اساسی هستند. رهبری سیاسی باید این ارزشها را برای حمایت از مبارزه با شر ترویج کند. از حاکمان انتظار میرود که اخلاقاً درست و عادل باشند، نظم را ترویج کنند و با دروغ و بیعدالتی مبارزه کنند. به این ترتیب، اقتدار سیاسی به عنوان بسط مبارزه اخلاقی بین خیر و شر تلقی میشود.
کنفوسیوس، فیلسوف چینی و بنیانگذار آیین کنفوسیوس، معتقد بود که اخلاق پایه و اساس سیاست خوب است. وی بر اهمیت فضایلی چون عدالت، انسانیت، وفاداری و احترام تأکید کرد. کنفوسیوس معتقد بود که یک رهبر خوب باید از نظر اخلاقی نمونه باشد، زیرا اخلاق حاکم بر کل جامعه تأثیر میگذارد. او در نوشتههای خود بر اصل “رن” (انسانیت) و “لی” (آیینهای صحیح) به عنوان ضروری برای یک جامعه هماهنگ تأکید میکرد. کنفوسیوس به ساختار اجتماعی سلسلهمراتبی اعتقاد داشت که در آن هر فرد جایگاه و وظایف خود را دارد و هماهنگی و نظم زمانی حاصل میشود که هرکس مطابق با نقشها و فضایل خود عمل کند.
متفکران اسلامی
متفکران اسلامی مانند فارابی، ابنسینا، غزالی و ابنخلدون به بررسی رابطه اخلاق و سیاست بر اساس مبانی اسلامی پرداختهاند.
فارابی جامعهای آرمانی را متصور بود که توسط «فیلسوف-شاه» اداره میشود که حکمت اخلاقی پیامبر را با بینش فکری فیلسوف ترکیب میکند. فارابی معتقد بود که رهبری اخلاقی و سیاسی باید در خدمت ارتقای خیر عمومی و رشد اخلاقی و فکری افراد باشد.
ابن سینا الهیات اسلامی را با فلسفه یونان ادغام کرد و استدلال کرد که اخلاق برای رهبری سیاسی یک ضرورت است. ابنسینا معتقد بود که یک رهبر عادل باید بر اساس اصول دینی و عقلانی عمل کند تا رفاه جامعه را تأمین کند.
غزالی بیشتر بر وضعیت اخلاقی درونی فرد تمرکز کرد، اما همچنین استدلال کرد که رهبران سیاسی باید عادل باشند و بر اساس قوانین اسلام (شریعت) عمل کنند. از نظر غزالی، ثبات سیاسی و هماهنگی اجتماعی به تمامیت اخلاقی رهبران بستگی دارد.
ابن خلدون به دلیل نظریه عصبیە (احساس گروهی) مشهور است و معتقد بود که انسجام اجتماعی قوی و رهبری اخلاقی برای ثبات و پیشرفت سیاسی ضروری است. ابنخلدون چگونگی تأثیر ارزشهای اخلاقی و اجتماعی بر ساختارهای سیاسی و روابط قدرت را تحلیل کرد.
زرتشت، کنفوسیوس و متفکران اسلامی همگی رابطه نزدیکی بین اخلاق و سیاست، اما با رویکردهای متفاوت می بینند. زرتشت بر مبارزه بین خیر و شر تأکید می کرد، کنفوسیوس بر رهبری اخلاقی و فضایل اجتماعی تأکید می کرد، در حالی که متفکران اسلامی اصول اخلاقی را با رهبری سیاسی در چارچوبی مذهبی تلفیق می کردند. هر سه سنت بر اهمیت اخلاق و اخلاق به عنوان مبنایی برای حکومت سیاسی خوب و عادلانه تأکید می کنند. متفکرین اسلامی از انسان کامل – از نظر فارابی فیلسوف – شاە، از نظر سهروردی قطب – شاە – ریاست امور سیاسی، اداری و اجتماعی “مدینە” را بدست می گیرد.
در ادبیات دین یاری ( یاری را نباید مفهومی انتزاعی محض و در بهترین حالت فعالیتی معنوی بدون رابطە با زیست جهان مادی “یار” دانست، بلکە باید آن را فعالیتی مادی، این جهانی و مرتبط با ساز و کارهای در روابط و ساختار نظام سیاسی و اجتماعی دانست) کلام هایی از یاران وجود دارد کە بر رعایت اصول اخلاقی در روابط اجتماعی و سیاسی تأکید می شود و فرد ،بە میزان درستی یا نادرستی هر اقدامی، باید متقبل نتایج و تبعات آن باشد. در این کلام ها ، کە نمونە بارز نظم و انسجام فکری و دستگاە مفهومی یاری است، با تصویرپردازی استادانە این موضوع مورد بررسی قرار می گیرد .
سلطان می گوید ( مرمو) :
غلامان رجا
یری چی نەلام مکردی رجا
……
سوم همراهی مرد بی مایە
سقام نگیرو پرد بی پایە
او در اینجا بصراحت و روشنی می گوید برای مرد/فرد بدون مایە ( خالی از عمل و اخلاق و تعهد) درخواست بخشش ننماید. چنین فردی را شبیە بە پلی می کند کە دارای ستون و پایە نیست ( فردی سست بنیاد از لحاظ عمل و قول و قرار).
در جایی دیگر می گوید کە نباید کارها و اعمال خوب و درست افراد با کردار تخریب و نادیە گرفت. بە یاران/مردان باید ابلاغ شود کە بیشتر از حق خود نباید خواست یا گرفت.
غلامان ضایە
کردە کردەدار مکردی ضایە
……
باچدی و مردان و بام و کووە
یە بش زیادتر یاد نکن بوە
( بعضی این کلام را مربوط بە حق مردان در امر زن گرفتن آنها تفسیر کردەاند، اما بنظر میرسد – و درست تر است- در همخوانی با کلام های مربوطە پیام آن بیشتر بر روابط قدرت در امور مدیریتی در سطح سیاست و اجتماع متمرکز است). ایشان بروشنی در همان رابطە می گوید کە نباید کفش سنگین پوشید و در جم قسمت زیاد ستاند. کفش سنگین را می توان بە میزان “قدرت” تفسیر کرد. باید با توجە بە لیاقت و شایستگی تقبل مسئولیت کرد. مقیاس و ملاک مسئولیت بر اساس توانائی و دانائی است.
او پا مکردی سنگین پالایی
او جم نساندی بش زیایی
بنیامین، داود، پیرموسی و رزبار هرکدام در کلام های خود نظریەی منسجمی در مورد ” کردار” یا همان عمل سیاسی و اجتماعی در نظام یاری و تبعات و نتایج آن ارائە می دهند. این ایدە را خان الماس و نوروز سورانی سدە ها بعد آن تأیید می کند.
بنیامین مرمو ( می گوید):
بی بتە یاری
میردان مکردی بی بتە یاری
…..
کردار کشتتن هر چە مکالی
پری ویتنا فردا ورمالی
داود مرمو ( می گوید):
…..
کشت و کردارن هر کس مکالون
پری ویشنا فردا ممالون
پیر موسی مرمو ( می گوید):
…..
او یاریش یارە کشتش کردارە
هم ور ممالو هم سر قطارە
رزبار مرمو ( می گوید):
یار شرط شون کردارن
خرمنش وستن فردا ممالون
نوروز مرمو ( می گوید):
…..
هیچ کس نخذمت نمبونا محرم
موران بشی یا زیاد یا کم
خان الماس مرمو (می گوید):
یارسان هرکس و بخت ویتان
کردار کردە میو و ریتان
هرکس نامە ویش ها و دسەوە
خاس مدن و خاس گس و گسەوە
در یاری بر اساس نظام اخلاقی آن امکان پایە ریزی، ساماندهی، سازماندهی و مدیریت روابط سیاسی و اجتماعی عادلانە و دادپرور یاران میسر و آمادە است.
پیر نازدار مرمو (می گوید):
یاران یاوران راە حق راسین
پاکی و درسی و ردا و خاسین
در دستگاە اندیشگی یاری برای یار در درون نظام سیاسی و اجتماعی آن یا همان ” بارگە” نوعی خودمختاری و استقلال اندیشە و تصمیم وجود دارد و یار باید بتواند با بقدرت گیری توانائی و دانائی خود در مورد مسائل “بارگە” ( پولیس یا مدینە) مشارکت نماید و نباید با خاران بارگە وارد تعامل و قرارداد مغایر با ارزشهای بارگە شود.
پیر کاچین کاشانی مرمو ( مرمو):
هاوار او سرە
بارگە شام وستن هاوار او سرە
دست و دلی ویت بکرە شرە
هر کاری بدە آنە مکرە
نان نامردان هرگز مورە
چنی ناکسان اقرار منیرە
تو و کج شرطان دست یار مدرە
رابطه سیاست و اخلاق باید در تمامی سطوح جامعه دارای نوعی همسویی و همنگری باشد. این رابطه در روابط بینالملل، روابط بین حکومت و شهروندان در یک کشور، و روابط میان اعضای یک حزب یا سازمان سیاسی باید شفاف، صریح، و صادقانه باشد و همواره در راستای خیر و سعادت عمومی عمل کند.
شیخ امیر مرمو ( می گوید):
یکرنگ کسیون زینش زلال بو
لا قید ژە دنیا جویای جمال بو
تا سر بمانو و اقرارەوە
بخشاو نلخش بو نە کردارەوە
باید در تعامل و روابط با دیگری (ان) بە اصول و قول و پیمان متعهد بود و نباید هیچگونە مناسبتی خودخواهانە مالی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فرد از از عمل و کردار درست بازداشتە و بە انحراف کشاند.
آنهایی که به دنبال کسب قدرت و منافع شخصی در امور سیاسی و اجتماعی مردم خود هستند، دیر یا زود باید در مقابل دادگاه افکار عمومی مردم خود پاسخگو باشند.
امیر سلیمی
اسلو،
٣٠م ژوئن ٢٠٢٤ م
برای اطلاعات بیشتر در مورد آراء فیلسوفان غربی، متکلمین اسلامی و دانایان یارسان بە منابع زیر رجوع کنید:
١.فلاسفە بزرگ، آشنائی با فلسفە غرب، بریان مکی
٢. سرگذشت فلسفە، برایان مکی
٣. Vestens tenkere، دورەی سە جلدی ،از هومر تا بوردیار، بە زبان نروژی
٤. دیوان گورە، رونوشت سید محمد حسینی
٥. دفتر نوروز سورانی، رونوشت سید فریدون دانشور
٦. دیوان خان الماس، رونوشت سید خلیل عالی نژاد
٧. دفتر شیخ امیر، رونوشت سید امراللە شاەابراهیمی
٨. دفتر شیخ امیر، رونوشت سید ایمان خاموشی