بیست و دوم بهمنماه در ذهن ایرانیان یاآور روزهای پر التهابیست کە سرنوشت میلیونها نفر در ایران و هزاران نفر در جهان را بە کلی دگرگون کرد.
خلقهای ایران کە از اصلاحات توسط یگانه دیکتاتور حاکم بر جان و مال خود نا امید شدە بودند و سالها تلاش برای ایجاد فضای باز سیاسی و برگرداندن حیثیت بە کلمە قانون و همچنین مبارزە برای محترم شمردن حقوق فرودستان و اقلیتها برباد رفتە مینمود سرانجام علیە رژیم استبدادی و عقب ماندە پهلوی دست بە قیام همه جانبە زدند.
تمام گروههای سیاسی و ملی متحد و یکصدا بە قصد براندازی بە خیابانها آمدە و غیر از نابودی بساط فرسودە استبداد بە هیچ گزینە دیگری راضی نمیشدند.
سرانجام شاە ایران با چشمان گریان و مانند همیشە فرار کرد تا شاید مثل دفعات قبل آبها از آسیاب افتادە و چند دستە و گروە از اوباش و چماقدارها بە همراه ملایان جو سرکوب و خفقان را برقرار کردە و او دوبارە بە سوی تخت شاهی خود بازگردد اما اینبار چنین اتفاقی نیفتاد و محمدرضا پهلوی بە همراه همسر و فرزندانش برای همیشە آوارە شد.
بە حقیقی میتوان گفت کە براندازی رژیم پهلوی و ساقط کردن بساط شاهنشاهی یکی از بزرگترین قدمها برای رهایی از سیستم استبدادی و تک نفرە بود اما افسوس کە کافی نبود چرا کە از رودەهای همین رژیم پوسیدە و فرسودە شاهی، رژیمی بە مراتب خونریزتر و خطرناکتر بیرون آمد کە اکنون تمامی کرە زمین از انسان و حیوان و گیاه را بە طور جدی تهدید میکند.
دربارە علل و چگونگی سربرآوردن این موجودات خبیث و جنایتکار و قدرت گرفتن آنان در آشوبهای بە وجود آمدە پس از سقوط رژیم شاهنشاهی قلم فرساییها شدە و نظریات متفاوت و گاها متضادی ارائە شدە است.
بطور کلی تحقیق دربارە هر موضوعی، هنگامی قابل اتکا و ارزشمند است کە بصورت علمی و بر اساس شواهد و مدارک قابل درک و رویت بودە و از ارجاع بە موارد خیالی و احساسی بە دور باشد در غیر اینصورت گرفتار مغالطات گوناگون شدە و از ارزش تهی میشود.
هنگامی کە بە فضای سیاسی و نیروهای موجود در زمان حکومت محمدرضا نگریستە میشود و همچنین عکسالعمل وی در مقابل این نیروها و همچنین درک او از شرایط موجود در ایران و جهان بررسی میشود میتوان بە تحقیق دریافت کە متهم ردیف اول در بە وجود آمدن حکومت ملایان بیشک خود اوست.
نوع حکومتش بە عنوان اولین اتهام وارد بر او مبنا و اساس قرار میگیرد. حکومتی کە در آن یک شخص تمام مناسب و اختیارات اعم از قانونگذاری و اجرای آن و مجازات خاطیان و همچنین نحوە توزیع ثروت و سیاستهای کل کشور و محدودە تحت امر را در سیطرە خود قرار دادە است و تمامی انسانهای آن محدودە را بە شکلی توهین آمیز نادیدە میگیرد بدون شک روزی سقوط خواهد کرد.
از سوی دیگر در چنین مواردی، اعتراض و شورش، نافرمانی و انقلاب بە عنوان یک امر لازم، بر هر انسان آزادیخواه و دارای حس شرافت و کرامت انسانی رواست.
البتە در نقطە مقابل، فرد مستبد با استفادە از رسانەهای تحت اختیارش و همچنین خرج مبالغ سرسام آور سعی در وارونە جلو دادن حقیقت نمودە و با دست یازیدن بە مفاهیم گنگ و نامشخصی همچون وطنپرستی و همچنین دشمن تراشی و نگهداشتن جامعە در ترسی مداوم از دشمنان نامرئی و توطئەهای خیالی، سعی در بە تاخیر انداختن جنبشهای روشنفکری داشتە و قصد دارد با کمک نیروهای مغزشویی شدە، بە مقابلە با هر حرکت آزادیخواهی اقدام کند.
در همین راستا محمدرضا پهلوی دو اشتباه مهلک را انجام داد. نخست بال و پر دادن بە عناصر واپسگرا و ارتجاعی وابستە بە دین و مذهب و دوم سانسور صداهای منتقد و سرکوب تمامی نیروهایی کە با تفکرات وی حتی اندکی زاویە داشتند.
محمدرضا کە خود اعتقادات مذهبی سفت و سختی نیز داشت بە گمانش با رهاسازی افسار ملایان میتواند هم دل آنان را بە دست آوردە و هم در مقابل نیروهای روشنفکر و دگراندیش کە اکثرا متعلق بە جبهە انترناسیونالیزم و سوسیالیزم بودە و برای تاج و تخت وی تهدیدی جدی محسوب میشوند، با اشائە پارادیمهای کهنە مذهبی جامعە را بیمە کند.
و اینگونە بود کە ملایان، این قشر انگل و خالی از هرگونە فضیلت بە کوچە و خیابانهای شهرها سرازیر شدە و بە تنها صدای موجود در ایران مبدل شدند. از سوی دیگر با توجە بە ساختار مرکزگرا و انحصاری حاکم بر ایران، و تجمع تمامی امکانات در شهر تهران، این نیروهای مخرب و خرافەگو با قدرت تمام جامعە را بە عقب کشاندە و در برزخی میان عصر رو بە روشنایی و علم و جامعەای مریض و عقب افتادە بە دام انداختند.
از سوی دیگر نیروهای روشنفکر و خواستار جامعە باز و تمام کسانی کە حقوق اساسی خود بە عنوان شهروندان این کشور طلب میکردند یا بە جوخەهای دار سپردە میشدند و یا در سیاەچالەهای رژیم و زیر ضربەهای شلاق مزدوران حاکم وقت جان میدادند.
تحولات جهانی از سوی دیگر با شتاب رخ میداد و هر گوشە جهان تبدیل بە سنگری علیە سیستم معیوب و مخرب سرمایەداری شدە بود.
این تحولات بر جوانان پر شور و آزادیخواە بخصوص دانشجویان تاثیر گذاشتە و آنان را در سودای سرزمینی آزاد کە همه از حقوق مساوی برخوردار بودە و قانون حکمفرما شود بە مبارزە با بساط حاکم پرداختند و سرانجام با خون و باروت، رژیم را سرنگون کردند.
اما این پایان کار نبود. ثمرە میوەهای سمی و کشندەای کە محمدرضا در دوران حاکمیتش کاشتە بود اندکی پس از انقلاب نمایان شد.
قشر ملا و روحانی کە از کودکی مشق ریا و تزویر کردە و فریب را خوب میدانست گروەهای خردە روشنفکر مانند مجاهدین خلق، حزب تودە و ملی-مذهبیون و همچنین قشر سنتی و منفعت طلب بازاری تهران و شهرهای بزرگ نزدیک بە مرکز را با خود همراه کردە و قدرت را بە دست گیرند.
مدت کوتاهی پس از نشستن بر اریکە قدرت، با لشکر کشی و کشتار و اعدامهای گستردە در کردستان، ترکمن صحرا، بلوچستان و سایر نقاط، حرکتهای آزادیخواهانە و برابری طلبانە در ایران را بە مدت نزدیک بە نیم قرن در سکوتی مرگبار فرو بردند.
بیست و دوم بهمن یادآور فریبکاری کسانیست کە از پشت بر آزادیخواهان خنجر زدند. ملی مذهبیونی کە یکی پس از دیگری تمام حیثیت خود را بە پای روحالله خمینی ریختە و تبدیل بە نقطەای ناپدید در افق جنبشهای مبارزاتی در ایران شدند.
این روز یادآور عاقبت بازاریانی بود کە بە سودای سیستم اسلام صفوی و در پی جامعە سنتی تهران و اصفهان مرکزی خود، اسکناسهای باد آوردە را بە پای کسی ریختند کە بعدها بە مال و جان و حتی زنانشان نیز رحم نکرد.
این روز یادآور روزی است کە گروەهای منفعت طلب با خیال سیاست بازی و این گمان کە شطرنج بازان ماهری هستند، پایبندی بە اخلاقیات انسانی را کاری بچگانە شمردە و بە هر آنچە زمانی برایش مبارزە میکردند یا لااقل سنگش را بر سینە میزدند پشت پا زدە اما در نهایت آتشی کە بر جنگل افتاد آنان را نیز خاکستر کرد.
اکنون چهل و یک سال از آن واقعە میگذرد و هنوز بسیاری از گروەهای اپوزیسیون درکی از واقعیت پیدا نکردەاند و حتی بە خود زحمت بررسی علل این شکست تاریخی و جمعی را بە خود ندادەاند.
گروهی همچنان بی توجە بە خواست عموم مردم و سایر خلقها و ملیتهای ایران، بە دنبال بازگشت بە دوران گذشتەاند. دورانی کە در آن برای آنها- و نە برای همه مردم، فقط برای آنها- لقمەهای لذیذ و بدون زحمتی بود. سقف آرزوی این گروه عوام نیمە برهنە بودن کنار دریای مازندران با بطریهای مشروب در دست بودە و شهر نوهایی کە همه جا بە راە است.
برای این گروه کە بن مایەهای فاشیزم اساس جهانبینی آنها را تشکیل میدهد، ایران یعنی تهران و البتە بالا شهر تهران. بقیە بدون شک شهرستانی سادە دل و یا مرزبان غیور نگهبان هستند.
گروهی دیگر نیز در سودای برقراری سیستمی شتر گاو پلنگ و مغلمەای از دو سیستم ملاشاهیست، نە چنان پایبند بە مذهب و نە چنان شاه طلب کە سفرە آنها تهدید شود اما کماکان مرکز در راس قدرت باقی بماند و همان چهارچوبهای گذشتە پابرجا باشد.
طرفداران این گروه را اکثرا نوکیسەگان و مرکز نشینانی تشکیل میدهند کە از رودەهای ملایان صاحب سفرەای شدە و ویلا و سفرهای خارجی آنها نیز برقرار است.
گروە دیگر اما در کمال تعجب پس از گذشت سالها و نظارەگر بودن آنان بر مبارزات ملیتها برای آزادی و دستیابی بە حقوق اساسی و موج بیداری و هویت خواهی، کماکان این نیروی عظیم و اکثریتی را نادیدە گرفتە و مبارزات را بە جنبش صرفا طبقاتی تقلیل میدهند.
این گروه گویی در تلە زمان بە دام افتادە و هیچگاه از آن رها نخواهند شد در حالی کە اندکی تامل در شرایط بە وجود آمدە و تحولات منطقە و جهان و همچنین بە روز سازی اساسنامەها و خط مشیشان میتواند آنان را بە نیرویی موثر و پیشرو در مبارزات ضد استبدادی مبدل سازد.
بە هر رو ایران و خاورمیانە امروز دیگر آن جغرافیای چهار دهە پیش نیست و مردم این منطقە از افغانستان تا ایران و از عراق تا سوریە و ترکیە، اکنون بیش از پیش در طلب آزادی و حقوق اساسی و انسانی خود هستند، ویژە آنکە این منطقە بحرانی درگیر بدترین نوع استبدادها و فاشیزمها بودە و مرتکب جنایاتی میشوند کە در تاریخ بشریت سابقە نداشتە است.
فرشید سلطانی- استکهلم
[wpforms id=”4110″]